«آیا برای انسان بر زمین مجاهدهای نیست؟ و روزهای وی مثل روزهای مزدور نی؟ | ۱ |
مثل غلام که برای سایه اشتیاق دارد، و مزدوری که منتظر مزد خویش است، | ۲ |
همچنین ماههای بطالت نصیب من شده است، و شبهای مشقت برای من معین گشته. | ۳ |
چون میخوابم میگویم: کی برخیزم؟ و شب بگذرد و تا سپیده صبح ازپهلو به پهلو گردیدن خسته میشوم. | ۴ |
جسدم ازکرمها و پاره های خاک ملبس است، و پوستم تراکیده و مقروح میشود. | ۵ |
روزهایم از ماکوی جولا تیزروتر است، و بدون امید تمام میشود. | ۶ |
به یاد آور که زندگی من باد است، و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید. | ۷ |
چشم کسیکه مرامی بیند دیگر به من نخواهد نگریست، وچشمانت برای من نگاه خواهد کرد و نخواهم بود. | ۸ |
مثل ابر که پراکنده شده، نابود میشود. همچنین کسیکه به گور فرو میرود، برنمی آید. (Sheol h7585) | ۹ |
به خانه خود دیگر نخواهد برگشت، و مکانش باز او را نخواهد شناخت. | ۱۰ |
پس من نیز دهان خود را نخواهم بست. از تنگی روح خود سخن میرانم، و از تلخی جانم شکایت خواهم کرد. | ۱۱ |
آیا من دریا هستم یا نهنگم که بر من کشیکچی قرار میدهی؟ | ۱۲ |
چون گفتم که تخت خوابم مراتسلی خواهد داد و بسترم شکایت مرا رفع خواهد کرد، | ۱۳ |
آنگاه مرا به خوابها ترسان گردانیدی، و به رویاها مرا هراسان ساختی. | ۱۴ |
به حدی که جانم خفه شدن را اختیار کرد و مرگ رابیشتر از این استخوانهایم. | ۱۵ |
کاهیده میشوم ونمی خواهم تا به ابد زنده بمانم. مرا ترک کن زیراروزهایم نفسی است. | ۱۶ |
«انسان چیست که او را عزت بخشی، و دل خود را با او مشغول سازی؟ | ۱۷ |
و هر بامداد از اوتفقد نمایی و هرلحظه او را بیازمایی؟ | ۱۸ |
تا به کی چشم خود را از من برنمی گردانی؟ مرا واگذار تاآب دهان خود را فرو برم. | ۱۹ |
من گناه کردم، اما با توای پاسبان بنی آدم چه کنم؟ برای چه مرا به جهت خود هدف ساختهای، به حدی که برای خود بار سنگین شدهام؟ | ۲۰ |
و چرا گناهم رانمی آمرزی، و خطایم را دور نمی سازی؟ زیرا که الان در خاک خواهم خوابید، و مرا تفحص خواهی کرد و نخواهم بود.» | ۲۱ |