مزمور داود خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. | ۱ |
در مرتعهای سبزمرا میخواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری میکند. | ۲ |
جان مرا برمی گرداند. و بهخاطر نام خود به راههای عدالت هدایتم مینماید. | ۳ |
چون در وادی سایه موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی. عصا و چوب دستی تومرا تسلی خواهد داد. | ۴ |
سفرهای برای من به حضور دشمنانم میگسترانی. سر مرا به روغن تدهین کردهای و کاسهام لبریز شده است. | ۵ |
هرآینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم درپی من خواهد بود. و در خانه خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالاباد. | ۶ |