«من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است. | ۱ |
هر شاخهای در من که میوه نیاورد، آن را دور میسازد و هرچه میوه آرد آن راپاک میکند تا بیشتر میوه آورد. | ۲ |
الحال شما بهسبب کلامی که به شما گفتهام پاک هستید. | ۳ |
در من بمانید و من در شما. همچنانکه شاخه از خودنمی تواند میوه آورد اگر در تاک نماند، همچنین شما نیز اگر در من نمانید. | ۴ |
من تاک هستم و شماشاخهها. آنکه در من میماند و من در او، میوه بسیار میآورد زیرا که جدا از من هیچ نمی توانیدکرد. | ۵ |
اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته میشود و میخشکد و آنها را جمع کرده، در آتش میاندازند و سوخته میشود. | ۶ |
اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، آنچه خواهیدبطلبید که برای شما خواهد شد. | ۷ |
جلال پدر من آشکارا میشود به اینکه میوه بسیار بیاورید وشاگرد من بشوید. | ۸ |
همچنانکه پدر مرا محبت نمود، من نیز شما را محبت نمودم؛ در محبت من بمانید. | ۹ |
اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند، چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشتهام و در محبت او میمانم. | ۱۰ |
این را به شماگفتم تا خوشی من در شما باشد و شادی شماکامل گردد. | ۱۱ |
«این است حکم من که یکدیگر را محبت نمایید، همچنانکه شما را محبت نمودم. | ۱۲ |
کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خودرا بجهت دوستان خود بدهد. | ۱۳ |
شما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم میکنم بهجا آرید. | ۱۴ |
دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش میکند نمی داند؛ لکن شما را دوست خواندهام زیرا که هرچه از پدر شنیدهام به شمابیان کردم. | ۱۵ |
شما مرا برنگزیدید، بلکه من شما رابرگزیدم و شما را مقرر کردم تا شما بروید و میوه آورید و میوه شما بماند تا هرچه از پدر به اسم من طلب کنید به شما عطا کند. | ۱۶ |
به این چیزها شما را حکم میکنم تایکدیگر را محبت نمایید. | ۱۷ |
«اگر جهان شما رادشمن دارد، بدانید که پیشتر از شما مرا دشمن داشته است. | ۱۸ |
اگر از جهان میبودید، جهان خاصان خود را دوست میداشت. لکن چونکه ازجهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیدهام، از این سبب جهان با شما دشمنی میکند. | ۱۹ |
بهخاطر آرید کلامی را که به شما گفتم: غلام بزرگتراز آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما رانیز زحمت خواهند داد، اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت. | ۲۰ |
لکن بجهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهندکرد زیرا که فرستنده مرا نمی شناسند. | ۲۱ |
اگرنیامده بودم و به ایشان تکلم نکرده، گناه نمی داشتند؛ و اما الان عذری برای گناه خودندارند. | ۲۲ |
هرکه مرا دشمن دارد پدر مرا نیز دشمن دارد. | ۲۳ |
و اگر در میان ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمی داشتند. ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز. | ۲۴ |
بلکه تا تمام شودکلامی که در شریعت ایشان مکتوب است که “مرابی سبب دشمن داشتند.” | ۲۵ |
لیکن چون تسلی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر میگردد، او بر من شهادت خواهد داد. | ۲۶ |
و شما نیزشهادت خواهید داد زیرا که از ابتدا با من بودهاید. | ۲۷ |