ای لبنان، دروازههای خود را باز کن تا آتش، درختان سرو تو را بسوزاند. | 1 |
ای لبنان درهای خود را باز کن تا آتش، سروهای آزاد تو را بسوزاند. | ۱ |
ای درختان صنوبر، برای تمامی درختان سرو که تباه شدهاند گریه کنید. ای بلوطهای باشان زاری کنید، زیرا جنگل عظیم نابود شده است. | 2 |
ای صنوبر ولوله نما زیرا که سرو آزاد افتاده است (ودرختان ) بلند خراب شده. ای بلوطهای باشان ولوله نمایید زیرا که جنگل منیع افتاده است. | ۲ |
ای حاکمان، گریه و زاری کنید، زیرا جاه و جلال شما بر باد رفته است. غرش این شیران را بشنوید، چون درهٔ اردن پرشکوهشان ویران شده است. | 3 |
صدای ولوله شبانان است زیرا که جلال ایشان خراب شده؛ صدای غرش شیران ژیان است زیراکه شوکت اردن ویران گردیده است. | ۳ |
خداوند، خدایم به من فرمود: «برو و چوپان گوسفندانی باش که قرار است سربریده شوند. | 4 |
یهوه خدای من چنین میفرماید که گوسفندان ذبح را بچران | ۴ |
رهبران شرور، قوم مرا خرید و فروش میکنند. چوپانانشان آنها را با بیرحمی میفروشند و میگویند:”خدا را شکر! ثروتمند شدیم!“و خریدارانشان آنها را خریده سر میبرند بدون اینکه مجازات شوند.» | 5 |
که خریداران ایشان آنها را ذبح مینمایند و مجرم شمرده نمی شوند وفروشندگان ایشان میگویند: خداوند متبارک باد زیرا که دولتمند شدهایم. و شبانان آنهابرایشان شفقت ندارند. | ۵ |
خداوند میفرماید: «من دیگر بر مردم این سرزمین رحم نخواهم کرد، بلکه میگذارم آنها در چنگ رهبران شرور خودشان گرفتار شده، کشته شوند. رهبران شرور، این سرزمین را مبدل به بیابان خواهند کرد و من مانع کارشان نخواهم شد.» | 6 |
زیرا خداوند میگوید: بر ساکنان این زمین بار دیگر ترحم نخواهم نمود واینک من هر کس از مردمان را بهدست همسایهاش و بهدست پادشاهش تسلیم خواهم نمود و زمین را ویران خواهند ساخت و از دست ایشان رهایی نخواهم بخشید. | ۶ |
پس من گلۀ ستمدیدهای را که برای کشتار مقرر شده بود چرانیدم. سپس دو عصای چوپانی در دست گرفته یکی را «لطف» و دیگری را «اتحاد» نامیدم و همانطور که به من دستور داده شده بود، گله را چرانیدم. | 7 |
پس من گله ذبح یعنی ضعیف ترین گله را چرانیدم و دو عصا برای خود گرفتم که یکی از آنها را نعمه نامیدم ودیگری را حبال نام نهادم و گله را چرانیدم. | ۷ |
در عرض یک ماه، از شر سه چوپان این گله آزاد شدم؛ ولی گوسفندان از من متنفر گشتند و من نیز از دست آنها خسته و بیزار گشتم. | 8 |
و دریک ماه سه شبان را منقطع ساختم و جان من ازایشان بیزار شد و جان ایشان نیز از من متنفرگردید. | ۸ |
پس به آنها گفتم: «از این به بعد چوپان شما نخواهم بود. آن که مردنی است بگذار بمیرد و آن که کشته شدنی است بگذار کشته شود. آنهایی هم که باقی میمانند بگذار همدیگر را بدرند و بخورند!» | 9 |
پس گفتم شما را نخواهم چرانید. آنکه مردنی است بمیرد و آنکه هلاک شدنی است هلاک شود و باقی ماندگان گوشت یکدیگر رابخورند. | ۹ |
آنگاه عصایم را که «لطف» نام داشت شکستم تا نشان دهم عهدی را که با همۀ قومها بسته بودم باطل کردهام. | 10 |
پس عصای خود نعمه را گرفته، آن راشکستم تا عهدی را که با تمامی قومها بسته بودم شکسته باشم. | ۱۰ |
پس در همان روز عهد شکسته شد. آنگاه گوسفندان ستمدیده که به من چشم دوخته بودند، متوجه شدند که خداوند بهوسیلۀ کاری که من کردم پیامی به آنها میدهد. | 11 |
پس در آن روز شکسته شد و آن ضعیف ترین گله که منتظر من میبودند فهمیدندکه این کلام خداوند است. | ۱۱ |
من به آنها گفتم: «اگر مایلید، مزد مرا بدهید و اگر نه، ندهید.» پس با سی سکۀ نقره مزد مرا دادند. | 12 |
و به ایشان گفتم: اگردر نظر شما پسند آید مزد مرا بدهید والا ندهید. پس به جهت مزد من، سی پاره نقره وزن کردند. | ۱۲ |
خداوند به من فرمود: «این مبلغ هنگفتی را که در مقابل ارزشت به تو دادند، نزد کوزهگر بینداز!» پس من آن سی سکۀ نقره را گرفتم و آن را در خانهٔ خداوند نزد کوزهگر انداختم. | 13 |
و خداوند مرا گفت: آن را نزد کوزهگر بینداز، این قیمت گران را که مرا به آن قیمت کردند. پس سی پاره نقره را گرفته، آن را در خانه خداوند نزدکوزهگر انداختم. | ۱۳ |
سپس عصای دیگرم را که «پیوند» نام داشت شکستم تا نشان دهم که پیوند برادری بین یهودا و اسرائیل شکسته شده است. | 14 |
و عصای دیگر خود حبال راشکستم تا برادری را که در میان یهودا و اسرائیل بود شکسته باشم. | ۱۴ |
آنگاه خداوند به من فرمود: «بار دیگر برو و در نقش چوپانی نادان ظاهر شو.» | 15 |
و خداوند مرا گفت: «بار دیگر آلات شبان احمق را برای خود بگیر. | ۱۵ |
او به من فرمود: «این نشان میدهد که من برای قوم، چوپانی تعیین میکنم که نه به آنانی که میمیرند اهمیت میدهد، نه از برهها مراقبت میکند، نه زخمیان را معالجه مینماید، نه سالمها را خوراک میدهد، و نه لنگانی را که نمیتوانند راه بروند بر دوش میگیرد؛ بلکه گوسفندان چاق را میخورد و سمهایشان را میکند. | 16 |
زیرا اینک من شبانی را در این زمین خواهم برانگیخت که از هالکان تفقد نخواهد نمود و گم شدگان را نخواهد طلبیدو مجروحان را معالجه نخواهد کرد و ایستادگان را نخواهد پرورد بلکه گوشت فربهان را خواهدخورد و سمهای آنها را خواهد کند. | ۱۶ |
وای بر این چوپان وظیفهنشناس که به فکر گله نیست! شمشیر خداوند بر بازو و چشم راست او فرود خواهد آمد و او را کور و ناتوان خواهد ساخت.» | 17 |
وای برشبان باطل که گله را ترک مینماید. شمشیر بربازویش و بر چشم راستش فرود خواهد آمد وبازویش بالکل خشک خواهد شد و چشم راستش بکلی تار خواهد گردید.» | ۱۷ |