< غزل غزلها 3 >

شب هنگام در بستر خویش او را که جانم دوستش دارد به خواب دیدم: به دنبال او می‌گشتم، اما او را نمی‌یافتم. 1
[SHE] Upon my couch, in the night-time, sought I the beloved of my soul, —I sought him, but found him not.
پس به خود گفتم: «برمی‌خیزم و در کوچه‌ها و میدانهای شهر محبوب جانم را جستجو خواهم کرد.» پس همه جا را گشتم اما او را نیافتم! 2
Come! I must arise, and go about in the city, In the paths and in the broadways, I must seek the beloved of my soul, —I sought him, but found him not.
شبگردهای شهر مرا دیدند و من از آنان پرسیدم: «آیا او را که جانم دوستش دارد دیده‌اید؟» 3
The watchmen that go round in the city, found me, The beloved of my soul, have ye seen?
هنوز از ایشان چندان دور نشده بودم که محبوبم را یافتم. او را گرفتم و رها نکردم تا به خانهٔ مادرم آوردم. 4
Scarcely had I passed from them, when I found the beloved of my soul, —I caught him, and would not let him go, until that I had brought him into the house of my mother, and into the chamber of her that conceived me.
ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها و آهوان صحرا قسم می‌دهم که مزاحم عشق ما نشوید. 5
[HE] I adjure you ye, daughters of Jerusalem, by the gazelles, or by the hinds of the field, —That ye wake not, nor arouse, the dear love until she please.
این کیست که مثل ستون دود از بیابان پیداست و بوی خوش مُر و کندر و عطرهایی که تاجران می‌فروشند به اطراف می‌افشاند؟ 6
[THEY] Who is this, coming up out of the wilderness, like pillars of smoke, —with perfume of myrrh, and frankincense, besides all the aromatic powder of the merchant?
نگاه کنید! این تخت روان سلیمان است که شصت نفر از نیرومندترین سپاهیان اسرائیل آن را همراهی می‌کنند. 7
Lo! his couch,’tis Solomon’s own, Threescore heroes, around it, —of the heroes of Israel:
همهٔ آنان شمشیر زنانی ماهر و جنگاورانی کارآزموده‌اند. هر یک شمشیری بر کمر بسته‌اند تا در برابر حمله‌های شبانه از پادشاه دفاع کنند. 8
All of them, grasping the sword, trained for war, —every man, with his sword upon his thigh, because of dread, in the night-time.
تخت روان سلیمان پادشاه از چوب لبنان ساخته شده است. 9
A palanquin, King Solomon made himself, of the trees of Lebanon:
ستونهایش از نقره و سایبانش از طلاست. پشتی آن از پارچهٔ ارغوان است که به دست دختران اورشلیم، به نشانهٔ محبتشان دوخته شده است. 10
The supports thereof, made he of silver, the couch thereof, of gold, the seat thereof, of purple, —the midst thereof, hath an inlay of love from the daughters of Jerusalem.
ای دختران اورشلیم، بیرون بیایید و سلیمان پادشاه را ببینید، او را با تاجی که مادرش در روز شاد عروسی‌اش بر سر وی نهاد، تماشا کنید. 11
Go forth and gaze, ye daughters of Zion, upon King Solomon, —wearing the crown, wherewith his mother, crowned him, in the day of his marriage, and in the day of his heart gladness.

< غزل غزلها 3 >