< مزامیر 119 >

خوشا به حال آنان که راست‌کردارند، و مطابق شریعت خداوند رفتار می‌کنند. 1
blessed unblemished: blameless way: conduct [the] to go: walk in/on/with instruction LORD
خوشا به حال کسانی که احکام خداوند را بجا می‌آورند، از صمیم قلب او را اطاعت می‌کنند 2
blessed to watch testimony his in/on/with all heart to seek him
و به راههای کج نمی‌روند، بلکه در راههایی گام برمی‌دارند که خدا نشان داده است. 3
also not to work injustice in/on/with way: conduct his to go: walk
خداوندا، تو فرمانهای خود را به ما داده‌ای و فرموده‌ای که آنها را با جدیت انجام دهیم. 4
you(m. s.) to command precept your to/for to keep: obey much
چقدر آرزو دارم که در انجام فرایض تو مطیع و وفادار باشم! 5
O that! to establish: establish way: conduct my to/for to keep: obey statute: decree your
اگر تمام دستورهای تو را پیوسته در نظر داشته باشم، هیچوقت شرمنده نخواهم شد! 6
then not be ashamed in/on/with to look I to(wards) all commandment your
وقتی قوانین منصفانهٔ تو را بیاموزم، از صمیم قلب تو را حمد خواهم گفت! 7
to give thanks you in/on/with uprightness heart in/on/with to learn: learn I justice: judgement righteousness your
ای خداوند، فرایض تو را بجا خواهم آورد؛ تو هیچگاه مرا ترک نکن! 8
[obj] statute: decree your to keep: obey not to leave: forsake me till much
مرد جوان چگونه می‌تواند زندگی خود را پاک نگاه دارد؟ به‌وسیلۀ خواندن کلام خدا و اطاعت از دستورهای آن! 9
in/on/with what? to clean youth [obj] way his to/for to keep: guard like/as word your
خداوندا، با تمام وجودم تو را می‌جویم، پس نگذار از احکام تو منحرف شوم. 10
in/on/with all heart my to seek you not to wander me from commandment your
کلام تو را در دل خود حفظ می‌کنم و به خاطر می‌سپارم تا مبادا نسبت به تو گناه ورزم! 11
in/on/with heart my to treasure word your because not to sin to/for you
ای خداوند متبارک، فرایض خود را به من بیاموز! 12
to bless you(m. s.) LORD to learn: teach me statute: decree your
تمام قوانین تو را با صدای بلند بیان خواهم کرد. 13
in/on/with lips my to recount all justice: judgement lip your
بیش از هر چیز دیگر، از پیروی قوانین تو لذت می‌برم! در کلام تو تفکر خواهم کرد و فرمانهایت را به خاطر خواهم سپرد. 14
in/on/with way: conduct testimony your to rejoice like/as upon all substance
15
in/on/with precept your to muse and to look way your
از فرایض تو لذت می‌برم و هرگز آنها را فراموش نخواهم کرد. 16
in/on/with statute your to delight not to forget word your
خداوندا، به خدمتگزارت احسان نما تا زنده بمانم و کلام تو را اطاعت کنم. 17
to wean upon servant/slave your to live and to keep: obey word your
چشمانم را بگشا تا حقایق شگفت‌انگیز شریعت تو را ببینم. 18
to reveal: uncover eye my and to look to wonder from instruction your
من در این دنیا غریب هستم؛ ای خدا، احکام خود را از من مخفی مدار. 19
sojourner I in/on/with land: country/planet not to hide from me commandment your
اشتیاق به دانستن قوانین تو، همچون آتش همواره جانم را می‌سوزاند! 20
to break soul my to/for longing to(wards) justice: judgement your in/on/with all time
تو متکبران ملعون را که از احکام تو منحرف می‌شوند، مجازات خواهی کرد. 21
to rebuke arrogant to curse [the] to wander from commandment your
ننگ و رسوایی را از من بگیر، زیرا احکام تو را انجام داده‌ام. 22
to roll from upon me reproach and contempt for testimony your to watch
حکمرانان می‌نشینند و بر ضد من توطئه می‌چینند، اما من به فرایض تو فکر می‌کنم. 23
also to dwell ruler in/on/with me to speak: speak servant/slave your to muse in/on/with statute: decree your
احکام تو موجب شادی من است و همیشه مرا راهنمایی کرده است. 24
also testimony your delight my human counsel my
ای خداوند، جانم به خاک چسبیده است؛ مطابق کلامت مرا زنده ساز! 25
to cleave to/for dust soul my to live me like/as word your
راههای خود را آشکار کردم و تو مرا اجابت فرمودی. اکنون فرایض خود را به من بیاموز. 26
way: conduct my to recount and to answer me to learn: teach me statute: decree your
فرمانهایت را به من یاد ده تا دربارهٔ کلام شگفت‌انگیز تو تفکر نمایم. 27
way: conduct precept your to understand me and to muse in/on/with to wonder your
جان من از حزن و اندوه پژمرده می‌شود؛ با کلامت جان مرا تازه ساز! 28
to drip soul my from grief to arise: establish me like/as word your
نگذار به راه خطا روم؛ شریعت خود را به من بشناسان. 29
way: conduct deception to turn aside: remove from me and instruction your be gracious me
من راه وفاداری را اختیار نموده‌ام و قوانین تو را از نظر خود دور نداشته‌ام. 30
way: conduct faithfulness to choose justice: judgement your be like
خداوندا، احکام تو را بجا می‌آورم؛ مگذار شرمنده شوم. 31
to cleave in/on/with testimony your LORD not be ashamed me
با اشتیاق فراوان در احکام تو گام برمی‌دارم، زیرا تو دل مرا از بند رها ساختی. 32
way: conduct commandment your to run: run for to enlarge heart my
ای خداوند، راه اجرای فرایض خود را به من بیاموز و من همیشه آنها را انجام خواهم داد. 33
to show me LORD way: conduct statute: decree your and to watch her consequence
به من فهم و حکمت بده تا با تمام دل شریعت تو را نگاه دارم. 34
to understand me and to watch instruction your and to keep: obey her in/on/with all heart
مرا در راه احکامت هدایت کن، زیرا از آنها لذت می‌برم. 35
to tread me in/on/with path commandment your for in/on/with him to delight in
دل مرا به سوی احکامت مایل ساز، نه به سوی حرص و طمع! 36
to stretch heart my to(wards) testimony your and not to(wards) unjust-gain
مگذار به آنچه بی‌ارزش است توجه کنم؛ مرا با کلامت احیا کن! 37
to pass: bring eye my from to see: see vanity: vain in/on/with way: conduct your to live me
طبق وعده‌ای که به من داده‌ای عمل نما همان وعده‌ای که تو به مطیعان خود می‌دهی! 38
to arise: establish to/for servant/slave your word your which to/for fear your
از آن رسوایی که می‌ترسم مرا برهان، زیرا قوانین تو نیکوست! 39
to pass: bring reproach my which to fear for justice: judgement your pleasant
خداوندا، مشتاق فرمانهای تو هستم! ای خدای عادل، جان مرا تازه ساز! 40
behold to long for to/for precept your in/on/with righteousness your to live me
ای خداوند، بر من محبت فرما و طبق وعده‌ات مرا نجات ده 41
and to come (in): come me kindness your LORD deliverance: salvation your like/as word your
تا بتوانم پاسخ مخالفانم را بدهم، زیرا آنان مرا برای اینکه بر تو اعتماد دارم، سرزنش می‌کنند. 42
and to answer to taunt me word: because for to trust in/on/with word your
قدرت بیان حقیقت را از من مگیر، زیرا به قوانین تو امید بسته‌ام. 43
and not to rescue from lip my word truth: true till much for to/for justice: judgement your to wait: hope
پیوسته شریعت تو را نگاه خواهم داشت، تا ابدالآباد! 44
and to keep: obey instruction your continually to/for forever: enduring and perpetuity
در آزادی کامل زندگی خواهم کرد، زیرا همیشه مطیع فرمانهایت هستم. 45
and to go: walk in/on/with broad: wide for precept your to seek
احکام تو را در حضور پادشاهان اعلام خواهم کرد و از این کار خود شرمنده نخواهم شد. 46
and to speak: speak in/on/with testimony your before king and not be ashamed
از اطاعت کردن احکامت لذت می‌برم، زیرا آنها را دوست دارم. 47
and to delight in/on/with commandment your which to love: lover
احکام تو را با جان و دل می‌پذیرم و دربارهٔ فرایض تو تفکر می‌کنم. 48
and to lift: vow palm my to(wards) commandment your which to love: lover and to muse in/on/with statute: decree your
خداوندا، قولی را که به بندهٔ خود داده‌ای به یاد آور، زیرا مرا به‌وسیلۀ آن امیدوار ساخته‌ای. 49
to remember word to/for servant/slave your upon which to wait: hope me
در زمان مصیبت به‌وسیلۀ کلامت تسلی یافتم، زیرا وعدهٔ تو حیات به جان من بخشید. 50
this comfort my in/on/with affliction my for word your to live me
متکبران مرا بسیار مسخره کردند، اما من هرگز شریعت تو را ترک نکردم. 51
arrogant to mock me till much from instruction your not to stretch
ای خداوند، قوانین تو را که در زمانهای قدیم صادر کرده بودی، به یاد آوردم و به‌وسیلۀ آنها خود را دلداری دادم. 52
to remember justice: judgement your from forever: antiquity LORD and to be sorry: comfort
وقتی می‌بینم بدکاران شریعت تو را می‌شکنند، بسیار خشمگین می‌شوم. 53
scorching to grasp me from wicked to leave: forsake instruction your
هر جا مسکن گزینم، فرایض تو سرود من خواهند بود. 54
song to be to/for me statute: decree your in/on/with house: home sojourning my
ای خداوند، در شب نیز افکارم متوجهٔ توست و دربارهٔ شریعت تو می‌اندیشم. 55
to remember in/on/with night name your LORD and to keep: obey [emph?] instruction your
سعادت من در این است که از فرامین تو اطاعت کنم. 56
this to be to/for me for precept your to watch
ای خداوند، تو نصیب من هستی! قول می‌دهم که کلامت را نگاه دارم. 57
portion my LORD to say to/for to keep: obey word your
با تمام دل خود طالب رضامندی تو می‌باشم، طبق وعده‌ات بر من رحم فرما! 58
to beg face of your in/on/with all heart be gracious me like/as word your
دربارهٔ زندگی خود بسیار اندیشیدم و به سوی تو آمدم تا از احکام تو پیروی کنم. 59
to devise: think way: conduct my and to return: return [emph?] foot my to(wards) testimony your
با شتاب آمدم تا احکام تو را اجرا کنم. 60
to hasten and not to delay to/for to keep: obey commandment your
بدکاران کوشیدند مرا به گناه بکشانند، اما من شریعت تو را فراموش نکردم. 61
cord wicked to uphold me instruction your not to forget
در نیمه‌های شب برمی‌خیزم تا تو را به سبب قوانین عادلانه‌ات ستایش کنم. 62
middle night to arise: rise to/for to give thanks to/for you upon justice: judgement righteousness your
من دوست همهٔ کسانی هستم که تو را گرامی می‌دارند و فرمانهایت را انجام می‌دهند. 63
companion I to/for all which to fear: revere you and to/for to keep: obey precept your
ای خداوند، زمین از محبت تو پر است! فرایض خود را به من بیاموز! 64
kindness your LORD to fill [the] land: country/planet statute: decree your to learn: teach me
خداوندا، همان‌گونه که وعده دادی، بر بنده‌ات احسان فرموده‌ای. 65
good to make: do with servant/slave your LORD like/as word your
حکمت و قضاوت صحیح را به من یاد ده، زیرا به احکام تو ایمان دارم. 66
goodness taste and knowledge to learn: teach me for in/on/with commandment your be faithful
پیش از اینکه تو مرا تنبیه کنی، من گمراه بودم، اما اینک پیرو کلام تو هستم. 67
before to afflict I to go astray and now word your to keep: obey
تو نیک هستی و نیکی می‌کنی! فرایض خود را به من بیاموز! 68
pleasant you(m. s.) and be good to learn: teach me statute: decree your
متکبران دروغها دربارهٔ من می‌گویند، اما من از صمیم قلب مطیع فرمانهایت هستم. 69
to smear upon me deception arrogant I in/on/with all heart to watch precept your
دل آنها سخت و بی‌احساس است، اما من از شریعت تو لذت می‌برم. 70
be insensitive like/as fat heart their I instruction your to delight
تو مرا تنبیه کردی و این به نفع من تمام شد، زیرا باعث شد فرایض تو را بیاموزم. 71
be pleasing to/for me for to afflict because to learn: learn statute: decree your
شریعت تو برای من از تمام زر و سیم دنیا با ارزشتر است. 72
pleasant to/for me instruction lip your from thousand gold and silver: money
ای خداوند، تو مرا آفریده‌ای؛ پس به من دانش عطا کن تا احکام تو را بیاموزم. 73
hand your to make me and to establish: make me to understand me and to learn: learn commandment your
آنان که تو را گرامی می‌دارند، از دیدن من خوشحال می‌شوند، زیرا من نیز بر کلام تو توکل دارم. 74
afraid your to see: see me and to rejoice for to/for word: because your to wait: hope
ای خداوند، می‌دانم که قوانین تو عدل است، و مرا منصفانه تنبیه نموده‌ای. 75
to know LORD for righteousness justice: judgement your and faithfulness to afflict me
اکنون طبق وعده‌ای که فرموده‌ای، بگذار محبت تو مایهٔ تسلی من شود. 76
to be please kindness your to/for to be sorry: comfort me like/as word your to/for servant/slave your
بر من رحم فرما تا جانم تازه شود، زیرا از شریعت تو لذت می‌برم! 77
to come (in): come me compassion your and to live for instruction your delight my
باشد که متکبران شرمنده شوند، زیرا با دروغهای خود مرا آزار رساندند؛ اما من دربارهٔ فرمانهایت تفکر خواهم کرد. 78
be ashamed arrogant for deception to pervert me I to muse in/on/with precept your
ای خداوند، بگذار آنانی که تو را گرامی می‌دارند و با احکام تو آشنا هستند، نزد من آیند. 79
to return: return to/for me afraid your (and to know *Q(K)*) testimony your
مرا یاری ده که به طور کامل از فرایض تو اطاعت کنم تا شرمنده نشوم! 80
to be heart my unblemished: blameless in/on/with statute: decree your because not be ashamed
خداوندا، آنقدر انتظار کشیدم مرا نجات دهی که خسته و فرسوده شدم؛ اما هنوز به وعدهٔ تو امیدوارم! 81
to end: decides to/for deliverance: salvation your soul my to/for word your to wait: hope
از بس منتظر شدم به وعدهٔ خود وفا کنی، چشمانم تار گردید! خداوندا، چه وقت به کمک من خواهی آمد؟ 82
to end: decides eye my to/for word your to/for to say how to be sorry: comfort me
مانند مشک دوده گرفته و چروکیده شده‌ام؛ اما فرایض تو را فراموش نکرده‌ام. 83
for to be like/as wineskin in/on/with smoke statute: decree your not to forget
تا به کی باید منتظر باشم؟ کی آزاردهندگان مرا مجازات خواهی کرد؟ 84
like/as what? day servant/slave your how to make: [do] in/on/with to pursue me justice: judgement
متکبران که با شریعت تو مخالفت می‌کنند، برای من چاه کنده‌اند تا مرا گرفتار سازند. 85
to pierce to/for me arrogant pit which not like/as instruction your
ای خداوند، تمام احکام تو قابل اعتماد می‌باشند. متکبران به ناحق مرا عذاب دادند. خداوندا، به دادم برس! 86
all commandment your faithfulness deception to pursue me to help me
نزدیک بود مرا از بین ببرند، اما من از فرامین تو غافل نشدم. 87
like/as little to end: finish me in/on/with land: country/planet and I not to leave: forsake precept your
خداوندا، تو پر از محبتی؛ به جان من حیات ببخش تا احکامت را بجا آورم. 88
like/as kindness your to live me and to keep: obey testimony lip your
ای خداوند، کلام تو تا ابد در آسمانها پایدار خواهد ماند. 89
to/for forever: enduring LORD word your to stand in/on/with heaven
وفاداری تو در همهٔ نسلها همچنان پا برجا خواهد بود و مانند زمینی که آفریده‌ای ثابت خواهد ماند. 90
to/for generation and generation faithfulness your to establish: establish land: country/planet and to stand: stand
همهٔ کاینات به فرمان تو تا به حال باقی مانده‌اند، زیرا تمام آنها در خدمت تو هستند. 91
to/for justice: rule your to stand: stand [the] day for [the] all servant/slave your
اگر شریعت تو مایهٔ شادمانی من نشده بود، بدون شک تا به حال از غصه مرده بودم! 92
unless instruction your delight my then to perish in/on/with affliction my
فرمانهایت را هرگز فراموش نخواهم کرد، زیرا به‌وسیلۀ آنها مرا حیات بخشیدی. 93
to/for forever: enduring not to forget precept your for in/on/with them to live me
من از آن تو هستم، نجاتم ده. کوشیده‌ام فرمانهای تو را نگاه دارم. 94
to/for you I to save me for precept your to seek
بدکاران منتظرند مرا نابود کنند اما من به احکام تو می‌اندیشم. 95
to/for me to await wicked to/for to perish me testimony your to understand
برای هر کمالی انتهایی دیدم، اما حکم تو کامل و بی‌انتهاست! 96
to/for all perfection to see: see end broad: wide commandment your much
خداوندا، شریعت تو را چقدر دوست دارم! تمام روز در آن تفکر می‌کنم. 97
what? to love: lover instruction your all [the] day he/she/it meditation my
احکام تو مرا از مخالفانم حکیمتر ساخته است، زیرا همیشه در ذهن و وجود من است. 98
from enemy my be wise me commandment your for to/for forever: enduring he/she/it to/for me
آری، حتی از معلمان خود نیز داناتر شده‌ام، زیرا همیشه در احکامت تفکر می‌کنم. 99
from all to learn: teach me be prudent for testimony your meditation to/for me
از ریش‌سفیدان قوم خود نیز خردمندتر شده‌ام، زیرا فرمانهای تو را اطاعت کرده‌ام. 100
from old to understand for precept your to watch
از رفتن به راه بد پرهیز کرده‌ام، زیرا خواست من این بوده که کلام تو را اطاعت کنم. 101
from all way bad: evil to restrain foot my because to keep: obey word your
از قوانین تو دور نشده‌ام، زیرا تعلیم تو برای من نیک بوده است. 102
from justice: judgement your not to turn aside: turn aside for you(m. s.) to show me
کلام تو برای جان من شیرین است؛ حتی شیرینتر از عسل! 103
what? to smooth to/for palate my word your from honey to/for lip my
از فرامین تو دانش و حکمت کسب کردم، به همین جهت از هر راه کج بیزار و گریزانم. 104
from precept your to understand upon so to hate all way deception
کلام تو چراغ راهنمای من است؛ نوری است که راه را پیش پایم روشن می‌سازد! 105
lamp to/for foot my word your and light to/for path my
قول داده‌ام که از قوانین عادلانهٔ تو اطاعت کنم و به قول خود وفادار خواهم ماند. 106
to swear and to arise: establish [emph?] to/for to keep: obey justice: judgement righteousness your
ای خداوند، بسیار درمانده و پریشان هستم؛ همان‌گونه که وعده فرموده‌ای، جان مرا حیات ببخش! 107
to afflict till much LORD to live me like/as word your
خداوندا، دعای شکرگزاری مرا بپذیر و قوانین خود را به من بیاموز. 108
voluntariness lip my to accept please LORD and justice: judgement your to learn: teach me
جان من دائم در معرض خطر قرار می‌گیرد؛ اما من شریعت تو را فراموش نمی‌کنم. 109
soul: life my in/on/with palm my continually and instruction your not to forget
بدکاران بر سر راه من دام می‌نهند؛ اما من از فرمانهای تو منحرف نمی‌شوم. 110
to give: put wicked snare to/for me and from precept your not to go astray
احکام تو تا ابد در خزانهٔ قلبم خواهد ماند، زیرا مایهٔ شادی قلبم می‌باشد. 111
to inherit testimony your to/for forever: enduring for rejoicing heart my they(masc.)
با خود عهد بسته‌ام که تا دم مرگ فرایض تو را اطاعت کنم! 112
to stretch heart my to/for to make: do statute: decree your to/for forever: enduring consequence
از مردمان دورو و متظاهر بیزارم، اما شریعت تو را دوست دارم. 113
divided to hate and instruction your to love: lover
تو پناهگاه و سپر من هستی؛ امید من به وعدهٔ توست. 114
secrecy my and shield my you(m. s.) to/for word your to wait: hope
ای بدکاران، از من دور شوید؛ زیرا من احکام خدای خود را بجا می‌آورم. 115
to turn aside: depart from me be evil and to watch commandment God my
خداوندا، طبق وعده‌ای که به من داده‌ای قدرت عطا فرما تا زنده بمانم. مگذار امیدم به یاس و نومیدی تبدیل شود. 116
to support me like/as word your and to live and not be ashamed me from hope my
از من حمایت کن تا از دست دشمنانم ایمن باشم و به حفظ فرایض تو بپردازم. 117
to support me and to save and to gaze in/on/with statute: decree your continually
تو همهٔ کسانی را که فرایض تو را قبول نمی‌کنند از خود می‌رانی و تمام نقشه‌های اغفال کنندهٔ آنها را بی‌اثر می‌سازی. 118
to reject all to wander from statute: decree your for deception deceitfulness their
تمام بدکاران روی زمین را مانند تفاله دور خواهی انداخت، به همین دلیل است که من احکام تو را دوست دارم. 119
dross to cease all wicked land: country/planet to/for so to love: lover testimony your
ای خداوند، ترس تو در دل من است و از داوریهای تو هراسانم. 120
to bristle up from dread your flesh my and from justice: judgement your to fear
خداوندا، مرا به دست دشمنانم تسلیم نکن، زیرا آنچه را که درست و عادلانه بوده است، انجام داده‌ام. 121
to make: do justice and righteousness not to rest me to/for to oppress me
به من اطمینان بده که مرا یاری خواهی کرد؛ مگذار متکبران بر من ظلم کنند. 122
to pledge servant/slave your to/for good not to oppress me arrogant
آنقدر چشم انتظار ماندم که بیایی و مرا نجات دهی که چشمانم تار شد. 123
eye my to end: decides to/for salvation your and to/for word righteousness your
با من طبق محبت خود عمل نما و فرایض خود را به من بیاموز. 124
to make: do with servant/slave your like/as kindness your and statute: decree your to learn: teach me
من خدمتگزار تو هستم؛ به من دانایی عنایت فرما تا احکامت را درک نمایم. 125
servant/slave your I to understand me and to know testimony your
خداوندا، زمان آن رسیده که تو اقدام کنی، زیرا مردم از شریعت تو سرپیچی می‌کنند. 126
time to/for to make: do to/for LORD to break instruction your
من احکام تو را دوست دارم؛ آنها را بیش از طلا و زر خالص دوست دارم. 127
upon so to love: lover commandment your from gold and from pure gold
همهٔ فرمانهای تو را، در هر موردی، صحیح می‌دانم؛ اما از هر نوع تعلیم دروغ متنفرم. 128
upon so all precept all to smooth all way deception to hate
ای خداوند، احکام تو بسیار عالی است؛ از صمیم قلب آنها را اطاعت می‌کنم. 129
wonder testimony your upon so to watch them soul my
درک کلام تو به انسان نور می‌بخشد و ساده‌دلان را خردمند می‌سازد. 130
opening word your to light to understand simple
دهان خود را باز می‌کنم و لَه‌لَه می‌زنم، زیرا مشتاق احکام تو هستم. 131
lip my to open and to long for [emph?] for to/for commandment your to long
همان‌گونه که بر دوستداران خود رحمت می‌فرمایی، بر من نیز نظر لطف بیفکن و مرا مورد رحمت خود قرار ده. 132
to turn to(wards) me and be gracious me like/as justice: custom to/for to love: lover name your
با کلامت مرا راهنمایی کن تا مغلوب بدی نشوم. 133
beat my to establish: establish in/on/with word your and not to domineer in/on/with me all evil: wickedness
مرا از دست ظالمان نجات ده تا فرمانهای تو را انجام دهم. 134
to ransom me from oppression man and to keep: obey precept your
روی خود را بر خادم خود تابان ساز، و فرایض خود را به من بیاموز. 135
face your to light in/on/with servant/slave your and to learn: teach me [obj] statute: decree your
اشک همچون سیل از چشمانم سرازیر می‌شود، زیرا مردم شریعت تو را بجا نمی‌آورند. 136
stream water to go down eye my upon not to keep: obey instruction your
ای خداوند، تو عادل هستی و قوانین تو منصفانه است. 137
righteous you(m. s.) LORD and upright justice: judgement your
احکامی را که وضع نموده‌ای تمام از عدل و انصاف سرشار است. 138
to command righteousness testimony your and faithfulness much
آتش خشم من وجود مرا می‌سوزاند، زیرا دشمنانم به احکام تو بی‌اعتنایی می‌کنند. 139
to destroy me jealousy my for to forget word your enemy my
کلام تو آزموده شده و پاک است؛ خادمت چقدر آن را دوست می‌دارد! 140
to refine word your much and servant/slave your to love: lover her
من کوچک و نالایق هستم، اما از اجرای فرمانهای تو غافل نمی‌شوم. 141
little I and to despise precept your not to forget
عدالت تو ابدی است و شریعت تو همیشه راست و درست است. 142
righteousness your righteousness to/for forever: enduring and instruction your truth: certain
من در زحمت و فشار هستم، ولی احکام تو موجب شادی من است! 143
distress and distress to find me commandment your delight my
احکام تو همیشه عادلانه است، مرا در فهم آنها یاری فرما تا روحم تازه شود! 144
righteousness testimony your to/for forever: enduring to understand me and to live
ای خداوند، با تمام قوت خود نزد تو فریاد برمی‌آورم؛ مرا اجابت فرما تا فرایض تو را بجا آورم. 145
to call: call to in/on/with all heart to answer me LORD statute: decree your to watch
از تو یاری می‌خواهم؛ مرا نجات ده تا احکام تو را انجام دهم. 146
to call: call to you to save me and to keep: obey testimony your
پیش از طلوع آفتاب نزد تو دعا و التماس کردم و به انتظار وعدهٔ تو نشستم. 147
to meet in/on/with twilight and to cry [emph?] (to/for word your *Q(K)*) to wait: hope
تمام شب بیدار ماندم تا در کلام تو تفکر نمایم. 148
to meet eye my watch to/for to muse in/on/with word your
ای خداوند، به سبب محبت خود فریادم را بشنو و طبق قوانین خود جان مرا حفظ کن! 149
voice my to hear: hear [emph?] like/as kindness your LORD like/as justice your to live me
افراد شرور و بدکار، که بویی از شریعت تو نبرده‌اند، به من نزدیک می‌شوند؛ 150
to present: come to pursue wickedness from instruction your to remove
اما ای خداوند، تو در کنار من هستی. همهٔ احکام تو حقیقت است. 151
near you(m. s.) LORD and all commandment your truth: certain
احکام تو را از مدتها پیش آموخته‌ام! تو آنها را چنان تثبیت کرده‌ای که تا ابد پا برجا بمانند. 152
front: old to know from testimony your for to/for forever: enduring to found them
ای خداوند، بر رنجهای من نظر کن و مرا نجات ده، زیرا من نسبت به شریعت تو بی‌اعتنا نبوده‌ام. 153
to see: see affliction my and to rescue me for instruction your not to forget
از حق من دفاع کن و مرا آزاد ساز! طبق وعده‌ات جان مرا حفظ کن. 154
to contend [emph?] strife my and to redeem: redeem me to/for word your to live me
بدکاران نجات نخواهند یافت، زیرا فرایض تو را اطاعت نمی‌کنند. 155
distant from wicked salvation for statute: decree your not to seek
خداوندا، رحمت تو عظیم است! بگذار با حفظ قوانینت زنده بمانم! 156
compassion your many LORD like/as justice: judgement your to live me
دشمنان و آزاردهندگان من بسیارند، اما من از اطاعت نمودن احکام تو غفلت نخواهم کرد. 157
many to pursue me and enemy my from testimony your not to stretch
وقتی به بدکاران که کلام تو را اطاعت نمی‌کنند، نگاه می‌کنم، از آنها منزجر می‌شوم. 158
to see: see to act treacherously and to loath [emph?] which word your not to keep: obey
خداوندا، ملاحظه فرما که چقدر فرمانهای تو را دوست می‌دارم. طبق محبت خود، جان مرا حفظ کن. 159
to see: examine for precept your to love: lover LORD like/as kindness your to live me
تمام قوانین تو بر حق و داوریهای تو همیشه عادلانه است. 160
head: group word your truth: true and to/for forever: enduring all justice: judgement righteousness your
زورمندان با بی‌انصافی بر من ظلم کردند، اما من کلام تو را گرامی داشتم. 161
ruler to pursue me for nothing (and from word your *Q(K)*) to dread heart my
به سبب وعده‌های تو خوشحال هستم، خوشحال مانند کسی که گنج بزرگی یافته باشد! 162
to rejoice I upon word your like/as to find spoil many
از دروغ متنفر و بیزارم، اما شریعت تو را دوست دارم. 163
deception to hate and to abhor instruction your to love: lover
برای قوانین عادلانهٔ تو، روزی هفت بار تو را سپاس می‌گویم. 164
seven in/on/with day to boast: praise you upon justice: judgement righteousness your
آنان که شریعت تو را دوست دارند از سلامتی کامل برخوردارند و هیچ قدرتی باعث لغزش آنان نخواهد شد! 165
peace many to/for to love: lover instruction your and nothing to/for them stumbling
ای خداوند، من احکام تو را اطاعت می‌کنم و امیدم به توست که مرا نجات دهی. 166
to await to/for salvation your LORD and commandment your to make: do
احکام تو را انجام می‌دهم و آنها را از صمیم قلب دوست می‌دارم. 167
to keep: obey soul my testimony your and to love: lover them much
فرامین و احکام تو را نگاه می‌دارم، زیرا تو ناظر بر همهٔ کارهای من هستی. 168
to keep: obey precept your and testimony your for all way: conduct my before you
ای خداوند، فریاد مرا بشنو! طبق وعده‌ای که داده‌ای قدرت درک مرا زیاد کن. 169
to present: come cry my to/for face: before your LORD like/as word your to understand me
دعایم را بشنو و طبق وعده‌ات مرا نجات ده! 170
to come (in): come supplication my to/for face: before your like/as word your to rescue me
همیشه تو را سپاس می‌گویم، زیرا فرایض خود را به من می‌آموزی. 171
to bubble lips my praise for to learn: teach me statute: decree your
کلامت را با سرود ستایش خواهم کرد، زیرا تمام احکام تو عادلانه است! 172
to sing tongue my word your for all commandment your righteousness
یار و یاور من باش، زیرا مطیع فرامین تو هستم. 173
to be hand: power your to/for to help me for precept your to choose
ای خداوند، مشتاق دیدن عمل رهایی‌بخش تو هستم؛ شریعت تو لذت زندگی من است! 174
to long for to/for salvation your LORD and instruction your delight my
بگذار زنده بمانم و تو را سپاس بگویم! بگذار قوانین تو راهنمای من باشند! 175
to live soul my and to boast: praise you and justice: judgement your to help me
مانند گوسفند گمشده سرگردان هستم! بیا و مرا دریاب، زیرا خادمت احکام تو را فراموش نکرده است. 176
to go astray like/as sheep to perish to seek servant/slave your for commandment your not to forget

< مزامیر 119 >