حکمت کاخی بنا کرده است که هفت ستون دارد. | 1 |
او مهمانی بزرگی ترتیب داده و انواع شرابها و خوراکها را آماده کرده است | 2 |
و کنیزان خود را فرستاده، تا بر بلندترین مکان شهر بایستند و ندا سر دهند: | 3 |
«ای سادهلوحان، پیش من بیایید!» و به کم عقلان میگوید: | 4 |
«از خوراک و شرابی که آماده کردهام بخورید. | 5 |
راه جهالت را ترک گفته، زنده بمانید. راه دانا شدن را پیش بگیرید.» | 6 |
اگر آدم بدکاری را که همیشه دیگران را مسخره میکند تأدیب نمایی، جز اینکه مورد اهانت او واقع شوی نتیجهٔ دیگری نخواهد داشت. | 7 |
پس او را به حال خود واگذار چون اگر بخواهی به او کمک کنی از تو متنفر میشود؛ اما اگر شخص دانا را تأدیب کنی تو را دوست خواهد داشت. | 8 |
اگر آدم دانا را نصیحت کنی داناتر میشود و اگر به آدم درستکار تعلیم بدهی علمش بیشتر میگردد. | 9 |
ترس خداوند سرآغاز حکمت است. شناخت خدای مقدّس انسان را دانا میسازد. | 10 |
حکمت سالهای عمرت را زیاد میکند. | 11 |
اگر حکمت داشته باشی سودش به خودت میرسد و اگر حکمت را ناچیز بشماری به خودت زیان میرسانی. | 12 |
حماقت مانند زنی وراج و گستاخ و ابله میباشد. | 13 |
او دم در خانهاش که بر تپهای مشرف به شهر قرار دارد، مینشیند | 14 |
و رهگذرانی را که مستقیم به راه خود میروند صدا میزند: | 15 |
«ای سادهلوحان، پیش من بیایید!» و به کم عقلان میگوید: | 16 |
«آب دزدی شیرین است و نانی که پنهانی خورده میشود، لذیذ است!» | 17 |
آنها نمیدانند که عاقبت کسانی که به خانهٔ او میروند مرگ و هلاکت است. (Sheol h7585) | 18 |