قوم اسرائیل به خاطر سختیهای خود لب به شکایت گشودند. خداوند شکایت آنها را شنید و غضبش افروخته شد. پس آتش خداوند از یک گوشهٔ اردو شروع به نابود کردن قوم کرد. | 1 |
ויהי העם כמתאננים רע באזני יהוה וישמע יהוה ויחר אפו ותבער בם אש יהוה ותאכל בקצה המחנה |
ایشان فریاد سر داده، از موسی کمک خواستند و چون موسی برای آنان نزد خداوند دعا کرد، آتش متوقف شد. | 2 |
ויצעק העם אל משה ויתפלל משה אל יהוה ותשקע האש |
از آن پس آنجا را «تبعیره» (یعنی «سوختن») نامیدند، چون در آنجا آتش خداوند در میان ایشان شعلهور شده بود. | 3 |
ויקרא שם המקום ההוא תבערה כי בערה בם אש יהוה |
آنگاه غریبانی که از مصر همراه ایشان آمده بودند در آرزوی چیزهای خوب مصر اظهار دلتنگی میکردند و این خود بر نارضایتی قوم اسرائیل میافزود به طوری که نالهکنان میگفتند: «ای کاش کمی گوشت میخوردیم! چه ماهیهای لذیذی در مصر میخوردیم! | 4 |
והאספסף אשר בקרבו התאוו תאוה וישבו ויבכו גם בני ישראל ויאמרו מי יאכלנו בשר |
یادِ آن ماهیها که در مصر مفت میخوردیم به خیر! چه خیارها و خربزههایی! چه ترهها و سیرها و پیازهایی! | 5 |
זכרנו את הדגה אשר נאכל במצרים חנם את הקשאים ואת האבטחים ואת החציר ואת הבצלים ואת השומים |
ولی حالا قوتی برای ما نمانده است، چون چیزی برای خوردن نداریم جز این مَنّا!» | 6 |
ועתה נפשנו יבשה אין כל--בלתי אל המן עינינו |
(مَنّا به اندازهٔ تخم گشنیز و به رنگ سفید مایل به زرد بود. | 7 |
והמן כזרע גד הוא ועינו כעין הבדלח |
بنیاسرائیل آن را از روی زمین جمع کرده، میکوبیدند و به صورت آرد درمیآوردند، سپس، از آن آرد، قرصهای نان میپختند. طعم آن مثل طعم نانهای روغنی بود. | 8 |
שטו העם ולקטו וטחנו ברחים או דכו במדכה ובשלו בפרור ועשו אתו עגות והיה טעמו כטעם לשד השמן |
مَنّا با شبنم شامگاهی بر زمین مینشست.) | 9 |
וברדת הטל על המחנה לילה ירד המן עליו |
موسی صدای تمام خانوادههایی را که در اطراف خیمههای خود ایستاده گریه میکردند شنید. پس خشم خداوند سخت شعلهور گردید و موسی نیز از این امر بسیار ناراحت شد. | 10 |
וישמע משה את העם בכה למשפחתיו--איש לפתח אהלו ויחר אף יהוה מאד ובעיני משה רע |
موسی به خداوند گفت: «چرا با من که خدمتگزارت هستم چنین رفتار میکنی و مرا در این تنگنا گذاشتهای؟ به من رحم کن! مگر من چه کردهام که بار این قوم را بر دوش من گذاشتهای؟ | 11 |
ויאמר משה אל יהוה למה הרעת לעבדך ולמה לא מצתי חן בעיניך לשום את משא כל העם הזה--עלי |
آیا اینها بچههای من هستند؟ آیا من آنها را زاییدهام که به من میگویی آنها را مانند دایه در آغوش گرفته، به سرزمینی که برای اجدادشان قسم خوردی، ببرم؟ | 12 |
האנכי הריתי את כל העם הזה--אם אנכי ילדתיהו כי תאמר אלי שאהו בחיקך כאשר ישא האמן את הינק על האדמה אשר נשבעת לאבתיו |
برای این همه جمعیت چگونه گوشت تهیه کنم؟ زیرا نزد من گریه کرده، میگویند:”به ما گوشت بده!“ | 13 |
מאין לי בשר לתת לכל העם הזה כי יבכו עלי לאמר תנה לנו בשר ונאכלה |
من به تنهایی نمیتوانم سنگینی بار این قوم را تحمل کنم. این باری است بسیار سنگین! | 14 |
לא אוכל אנכי לבדי לשאת את כל העם הזה כי כבד ממני |
اگر میخواهی با من چنین کنی، درخواست میکنم مرا بکشی و از این وضع طاقتفرسا نجات دهی!» | 15 |
ואם ככה את עשה לי הרגני נא הרג--אם מצאתי חן בעיניך ואל אראה ברעתי |
پس خداوند به موسی فرمود: «هفتاد نفر از مردان اسرائیل را که بهعنوان شیخ و رهبر شناخته شدهاند به حضور من بخوان. آنها را به خیمهٔ ملاقات بیاور تا در آنجا با تو بایستند. | 16 |
ויאמר יהוה אל משה אספה לי שבעים איש מזקני ישראל אשר ידעת כי הם זקני העם ושטריו ולקחת אתם אל אהל מועד והתיצבו שם עמך |
من نزول کرده، در آنجا با تو سخن خواهم گفت و از روحی که بر تو قرار دارد گرفته، بر ایشان نیز خواهم نهاد تا با تو بار این قوم را بر دوش بکشند و تو تنها نباشی. | 17 |
וירדתי ודברתי עמך שם ואצלתי מן הרוח אשר עליך ושמתי עליהם ונשאו אתך במשא העם ולא תשא אתה לבדך |
«به بنیاسرائیل بگو:”خود را طاهر سازید، چون فردا گوشت به شما خواهم داد تا بخورید. شما گریه کردید و خداوند نالههای شما را شنیده است که گفتهاید: «ای کاش گوشت برای خوردن میداشتیم. وقتی در مصر بودیم وضع ما بهتر بود!» پس خداوند به شما گوشت خواهد داد تا بخورید | 18 |
ואל העם תאמר התקדשו למחר ואכלתם בשר--כי בכיתם באזני יהוה לאמר מי יאכלנו בשר כי טוב לנו במצרים ונתן יהוה לכם בשר ואכלתם |
نه برای یک روز، دو روز، پنج روز، ده روز، بیست روز، | 19 |
לא יום אחד תאכלון ולא יומים ולא חמשה ימים ולא עשרה ימים ולא עשרים יום |
بلکه برای یک ماه تمام گوشت خواهید خورد به حدی که از دماغتان درآید و از آن بیزار شوید، زیرا خداوند را که در میان شماست رد نموده، از فراق مصر گریه کردید.“» | 20 |
עד חדש ימים עד אשר יצא מאפכם והיה לכם לזרא יען כי מאסתם את יהוה אשר בקרבכם ותבכו לפניו לאמר למה זה יצאנו ממצרים |
ولی موسی گفت: «تنها تعداد سربازان پیادهٔ قوم ششصد هزار نفر است و آنگاه تو قول میدهی که یک ماه تمام گوشت به این قوم بدهی؟ | 21 |
ויאמר משה שש מאות אלף רגלי העם אשר אנכי בקרבו ואתה אמרת בשר אתן להם ואכלו חדש ימים |
اگر ما تمام گلهها و رمههای خود را سر ببریم باز هم کفاف این تعداد را نخواهد داد! و اگر تمام ماهیان دریا را هم بگیریم این قوم را نمیتوانیم سیر کنیم!» | 22 |
הצאן ובקר ישחט להם ומצא להם אם את כל דגי הים יאסף להם ומצא להם |
خداوند به موسی فرمود: «آیا من ناتوان شدهام؟ بهزودی خواهی دید که کلام من راست است یا نه.» | 23 |
ויאמר יהוה אל משה היד יהוה תקצר עתה תראה היקרך דברי אם לא |
پس موسی خیمهٔ ملاقات را ترک کرده، سخنان خداوند را به گوش قوم رسانید و هفتاد نفر از مشایخ بنیاسرائیل را جمع کرده، ایشان را در اطراف خیمه قرار داد. | 24 |
ויצא משה--וידבר אל העם את דברי יהוה ויאסף שבעים איש מזקני העם ויעמד אתם סביבת האהל |
خداوند در ابر نازل شده، با موسی صحبت کرد و از روحی که بر موسی قرار داشت گرفته، بر آن هفتاد شیخ نهاد. وقتی که روح بر ایشان قرار گرفت نبوّت کردند، اما پس از آن دیگر نبوّت نکردند. | 25 |
וירד יהוה בענן וידבר אליו ויאצל מן הרוח אשר עליו ויתן על שבעים איש הזקנים ויהי כנוח עליהם הרוח ויתנבאו ולא יספו |
دو نفر از آن هفتاد نفر به نامهای الداد و میداد، در اردوگاه مانده و به خیمۀ ملاقات نرفته بودند، ولی روح بر ایشان نیز قرار گرفت و در همان جایی که بودند نبوّت کردند. | 26 |
וישארו שני אנשים במחנה שם האחד אלדד ושם השני מידד ותנח עלהם הרוח והמה בכתבים ולא יצאו האהלה ויתנבאו במחנה |
جوانی دویده، به موسی خبر داد: «اِلداد و میداد در اردوگاه نبوت میکنند.» | 27 |
וירץ הנער ויגד למשה ויאמר אלדד ומידד מתנבאים במחנה |
یوشع پسر نون که یکی از دستیاران برگزیدۀ موسی بود اعتراض نموده، گفت: «ای سرور من، جلوی کار آنها را بگیر!» | 28 |
ויען יהושע בן נון משרת משה מבחריו--ויאמר אדני משה כלאם |
ولی موسی جواب داد: «آیا تو به جای من حسادت میکنی؟ ای کاش تمامی قوم خداوند نبی بودند و خداوند روح خود را بر همهٔ آنها مینهاد!» | 29 |
ויאמר לו משה המקנא אתה לי ומי יתן כל עם יהוה נביאים--כי יתן יהוה את רוחו עליהם |
بعد موسی با مشایخ اسرائیل به اردوگاه بازگشت. | 30 |
ויאסף משה אל המחנה--הוא וזקני ישראל |
خداوند بادی وزانید که از دریا بلدرچین آورد. بلدرچینها اطراف اردوگاه را از هر طرف به مسافت یک روز راه در ارتفاعی نزدیک به یک متر از سطح زمین پر ساختند. | 31 |
ורוח נסע מאת יהוה ויגז שלוים מן הים ויטש על המחנה כדרך יום כה וכדרך יום כה סביבות המחנה--וכאמתים על פני הארץ |
بنیاسرائیل تمام آن روز و شب و روز بعد از آن، بلدرچین گرفتند. حداقل وزن پرندگانی که هر کس جمع کرده بود نزدیک به هزار کیلو بود. به منظور خشک کردن بلدرچینها، آنها را در اطراف اردوگاه پهن کردند. | 32 |
ויקם העם כל היום ההוא וכל הלילה וכל יום המחרת ויאספו את השלו--הממעיט אסף עשרה חמרים וישטחו להם שטוח סביבות המחנה |
اما گوشت هنوز زیر دندانهایشان بود که خشم خداوند بر قوم اسرائیل افروخته شد و بلایی سخت نازل کرده، عدهٔ زیادی از آنان را از بین برد. | 33 |
הבשר עודנו בין שניהם--טרם יכרת ואף יהוה חרה בעם ויך יהוה בעם מכה רבה מאד |
پس آن مکان را «قبروت هتاوه» (یعنی «قبرستان حرص و ولع») نامیدند، چون در آنجا اشخاصی را دفن کردند که برای گوشت و سرزمین مصر حریص شده بودند. | 34 |
ויקרא את שם המקום ההוא קברות התאוה כי שם קברו את העם המתאוים |
قوم اسرائیل از آنجا به حضیروت کوچ کرده، مدتی در آنجا ماندند. | 35 |
מקברות התאוה נסעו העם חצרות ויהיו בחצרות |