< متی 27 >

چون صبح شد، کاهنان اعظم و مشایخ، با یکدیگر مشورت کردند تا راهی بیابند که عیسی را بکشند. 1
Ka kusasani ha ku sika, bonse ba kulwana ba mapurisita ni ba kulwana ba bantu ba ba li kufumba muba wola kwi hayila Jesu.
پس او را دست بسته به پیلاتُس، فرماندار رومی، تحویل دادند. 2
Ni ba musumina, ni kumu zwisa hateni, ni ku mu twala kwa Pilato mubusi.
اما یهودا، تسلیم‌کنندۀ او، وقتی دید که عیسی به مرگ محکوم شده است، از کار خود پشیمان شد و سی سکه نقره‌ای را که گرفته بود، نزد کاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ایشان بازگرداند. 3
Linu ku zwaaho Judasi, ya ba muuzi, na bona Jesu cho nyanswa, mi na baka ni ku booza mali e ikumi ni to tatwe ku maprisita ba kulwana ni ba kulwana,
او به آنان گفت: «من گناه کرده‌ام چون باعث محکومیت مرد بی‌گناهی شده‌ام.» آنان جواب دادند: «به ما چه؟ خودت خواستی!» 4
mi nati, “Ni ba pangi chibi ku uza malaha a sena mulandu. “Mi ni ba cho, “Chinzi icho kwetu? U bone kwa teni umwine.”
پس او سکه‌ها را در معبد ریخت و بیرون رفت و خود را با طناب خفه کرد. 5
Ku zwaho na sohela hansi bu wayawaya bwa mali mu itempele, cho ku katuka, mi na yenda kunze cho ku kali sungilila.
کاهنان اعظم سکه‌ها را از روی زمین جمع کردند و گفتند: «ریختن این سکه‌ها در خزانۀ معبد حرام است، زیرا خونبهاست.» 6
Ba kulwana ba maprisita ne ba hinda buwayawaya vwa mali mi ni ba mucho, “Ka ku lukeli ku bika a a mali mu chibikilo ka kuti mali a malaha.”
بنابراین، پس از بحث و مشورت، قرار بر این شد که با آن پول قطعه زمینی را بخرند که کوزه‌گرها از خاکش استفاده می‌کردند، و از آن زمین به عنوان قبرستان بیگانگانی استفاده کنند که در اورشلیم فوت می‌شدند. 7
Ni ba wambola che yo indaba ha mwina mi chawo mali ni ba wuula iwaa lyo ku bumbila tu hambwe mwete ba ku zikwa ma buu kwenda.
به همین، دلیل آن قبرستان تا به امروز نیز به «زمین خون» معروف است. 8
Cheli ibaka lina iwa lisi sumpwa, “Iwaa lya malaha” ne linu izuba buti.
این واقعه، پیشگویی ارمیای نبی را به انجام رساند که فرموده بود: «آنها سی سکۀ نقره یعنی قیمتی را که مردم اسرائیل برای او تعیین کرده بودند برداشتند، 9
Nji kuti chiba wambiwa ni mupolofita Jelemaya chi izuzilizwa, cho kuti, “Ba ba hindi makumi otatwe o buwayawaya, mu wulo u ba tomwa haakwe ni bantu ba Isilaele,
و از کوزه‌گرها زمینی خریدند، همان‌گونه که خداوند به من فرموده بود.» 10
Mi ni baiha ku mwiine we iwa lyo ku bumbila tu hambwe, sina Ireeza mwa bani heli chikuka.”
در این هنگام، عیسی را به حضور پیلاتُس، فرماندار رومی آوردند. فرماندار از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همین‌طور است که می‌گویی.» 11
Linu Jesu na zima ha busu bo muyendisi, mi muyendisi na mu buza, “Kana njowe simwine wa ma Juda?” Jesu cho mwi taaba, “Mu wa cho.”
آنگاه کاهنان اعظم و سران قوم یهود اتهاماتی بر او وارد ساختند، اما او هیچ جواب نداد. 12
Kono ha baali kunyanswa ni ba kulwana ba mapurisita ni ba mwi ba kulwana, na bula kwi taaba chimwi.
پس پیلاتُس به او گفت: «نمی‌شنوی چه می‌گویند؟» 13
Ku zwaaho Pilato na mucho, “Ko zuwile yonse iyi milandu yo kwete u bikwa?”
اما عیسی همچنان خاموش بود، به طوری که سکوت او فرماندار را نیز به تعجب واداشت. 14
Kono na bula kwi taaba ne haiba li mwina inzwi, ku chita kuti mubusi na shala u komoketwa ahulu.
و رسم فرماندار بر این بود که هر سال در عید پِسَح، یک زندانی را به خواست مردم آزاد کند. 15
Linu ha mukiti chi bali chizo cho mubusi ku zwisa chifosi chi mwina cha salwa ne bantu bangi bangi.
در آن سال، زندانی مشهوری به اسم باراباس در زندان بود. 16
Cheyo inako yi swana ku bena ibantiti li ba fosahele ahulu, lyi bali ku sumpwa Barabasi.
آن روز صبح، وقتی مردم گرد آمدند، پیلاتُس به ایشان گفت: «کدام یک از این دو نفر را می‌خواهید برایتان آزاد کنم: باراباس یا عیسی را که مسیح شماست؟» 17
Mi ha baba ku kuunganele ha mwina, Pilato na ba cho, “Njeni wumu saka kuti ni mumu lukulwile? Barabasi, nandi Jesu yo sumpwa Kiristi?”
چون خوب می‌دانست که سران قوم از روی حسادت عیسی را دستگیر کرده‌اند. 18
Kakuti a ba kuiizi kuti ba ba mu woondi bulyo cho muna.
در همان هنگام که پیلاتُس جلسه دادگاه را اداره می‌کرد، همسرش برای او پیغامی فرستاده، گفت: «با این مرد بی‌گناه کاری نداشته باش، چون دیشب به خاطر او خوابهای وحشتناکی دیده‌ام.» 19
Cho usii keere ha chipura choku watula, mu kaakwe na tumina linzwi kwaalyi nati, “Sanzi u pangi chimwi koozo muntu ya sena mulandu. Kakuti na nyanda ahulu maswe suunu mu chilooto che ibaka lyakwe.”
کاهنان اعظم و مقامات قوم یهود از این فرصت استفاده کردند و مردم را واداشتند که از پیلاتُس آزادی باراباس و اعدام عیسی را بخواهند. 20
Ku zwaaho mapurisita bakulwana ne ba kulwana ni ba shongelekeza bungi bungi bwa bantu kuti ba kumbile Barabasi, ne kuti Jesu iye e ihayiwe.
پس فرماندار دوباره پرسید: «کدام یک از این دو نفر را می‌خواهید برایتان آزاد کنم؟» مردم فریاد زدند: «باراباس را!» 21
Mubusi na ba buuza, “Njeni ku boobele wumu saka kuti nni mumu lukulwile?” Ne ba cho, “Barabasi.”
پیلاتُس پرسید: «پس با عیسی که مسیح شماست، چه کنم؟» مردم یکصدا فریاد زدند: «مصلوبش کن!» 22
Pilato na ba cho, “Linu ni pange inzi cha Jeeso yoo sumpwa Kilisiti?” Bonse ni be taba, “A bambulwe.”
پیلاتُس پرسید: «چرا؟ مگر چه گناهی کرده است؟» ولی باز فریاد زدند: «مصلوبش کن!» 23
Mi na cho, “Ibaka, mulandu nzi waa ba pangi?” Mi a bo ni ba huwa ahulu hulu, “Mu mu bambule.”
وقتی پیلاتُس دید که اصرار او فایده‌ای ندارد، و حتی ممکن است شورشی به پا شود، دستور داد کاسهٔ آبی حاضر کنند، و در مقابل چشمان مردم دستهای خود را شست و گفت: «من از خون این مرد، بری هستم؛ دیگر خودتان می‌دانید!» 24
Mi linu Pilato chinga bona kuti ka kwina cha wola ku panga, mane ni kuti chi kuba tangite mu nyunga, na hinda menzi, cho ku samba ku maanza ha busu bwa bantu bangi, cho kucho kuti, “Ka nina mu laandu cha malaha o zu muntu ya sena mulandu. Mu kuzwe kwenu kuti mu chita bule.”
جمعیت فریاد زدند: «خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد!» 25
Bantu bonse ni bati, “A malaha a kwe a be kweetu ne ku baana betu.”
پس پیلاتُس، باراباس را برای ایشان آزاد کرد و دستور داد عیسی را پس از شلّاق زدن، ببرند و مصلوب کنند. 26
Ku zwaaho na ba sumunwina Barabasi, kono na shimeha Jesu ni ku mu baha kuti a bambulwe.
سربازان ابتدا عیسی را به حیاط کاخ فرماندار بردند و تمام سربازان را به دور او جمع کردند. 27
Ku zwaaho masole bo mubusi neba leta Jesu ku chikota china mu meekalo a mubusi ni ku kunganya masole mangi.
سپس، لباس او را درآوردند و ردایی ارغوانی به او پوشاندند، 28
Ni ba mu zabula cho ku mu bwika chizabalo chi subila.
و تاجی از خار ساخته، بر سر او گذاشتند، و یک چوب، به نشانهٔ عصای سلطنت، به دست راست او دادند و در برابرش زانو زده، با ریشخند می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» 29
Ku zwaaho ni ba panga i hwiisi yo miiya ne kuyi mu bika ha mutwi, choku mu bika inkoli mu iyanza lyakwe lya malyo. Ni ba fukama ha busu bwakwe neku musheunwina, niba cho, “Lumele, Simwine wa Majuda!”
پس از آن، به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته، بر سرش زدند. 30
Mi neba muswila, mi niba hinda inkoli cho kuyi mu kabisa mu mutwi.
پس از اینکه از مسخره کردن او خسته شدند، شنل را از دوشش برداشته، لباس خودش را به او پوشانیدند، و او را بردند تا مصلوبش کنند. 31
Haba mana ku musheunwina, cho kumu zabula chizwato ku zwaaho cho kumu zabika zizabalo zaakwe, ne ku mu twala kuku bambulwa.
در راه، به مردی برخوردند از اهالی قیروان که نامش شمعون بود. او را وادار کردند صلیب عیسی را بر دوش بگیرد و ببرد. 32
Haba bati chiba zwila hanze, ni ba waana unkosi yo zwila kwa Sayirine yo sumpwa Sayimoni, u baba hambiliza kuti a yende naabo ne kuti a mu kulikile chifapano.
وقتی به محلی به نام جُلجُتا که به معنی جمجمه است، رسیدند، 33
Ni beeza ku chibaka chi sumpwa Gologota, chi landununa kuti “Chibaka cha Kagoboli.”
سربازان به او شرابی مخلوط به زرداب دادند؛ اما وقتی آن را چشید، نخواست بنوشد. 34
Ni ba muha iwaine yiina shantukwe kuti a nywe. Mi chinga a yi soola, choku sayi nywa.
سربازان، پس از مصلوب کردن او، بر سر تقسیم لباسهایش قرعه انداختند. 35
Haba mana kumu bambula, cho kuli kauhanyekeza zizabalo zakwe choku kaba indaula.
سپس همان جا در اطراف صلیب به تماشای جان دادن او نشستند. 36
Ni be kala choku muliisa.
تقصیرنامۀ او را نیز بالای سرش بر صلیب نصب کردند: «این است عیسی، پادشاه یهود.» 37
He iwulu lyo mutwi waakwe niba bika iñolo lyo mulandu, li baali ku balika kuti “Uzu nje Jesu, simwine wa Majuda.”
دو شورشی را نیز با او به صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. 38
Basaa bobeele ni ba kokotelwa naye, zumwi ku malyo a kwe mi zumwi ku ma moonso.
کسانی که از آنجا رد می‌شدند، سرهای خود را تکان داده، ریشخندکنان 39
Ba baali ku hita ni ba mu tukoola, ni ba nyunga mitwi yabo
می‌گفتند: «تو که می‌خواستی معبد را خراب کنی و در عرض سه روز آن را باز بسازی، خود را نجات بده! اگر واقعاً پسر خدایی، از صلیب پایین بیا!» 40
ni bati, “Uwe yo bali kuti moo rutunune itempele choku izaka mu ma zuba o tatwe, lihaze umwine! Haiba u Mwana we Ireeza, suke ha chifapaano!”
کاهنان اعظم و علمای دین و مشایخ نیز او را مسخره کرده، می‌گفتند: 41
Che nzila i swana bapurisita ba kulwana ba baali ku musheunwina, ha mwina ni ba ñoli ni ba kulwana, ni bati,
«دیگران را نجات می‌داد اما نمی‌تواند خودش را نجات دهد! اگر پادشاه اسرائیل است همین الان از صلیب پایین بیاید تا به او ایمان بیاوریم؟ 42
“A ba ku haza bamwi, kono ka woli ku li haza mwiine. Njeye Simwine wa Isilaele. A suuke ha chifapano, mi ku zwaaho linu njete tu zumine mwaali.
او به خدا توکل کرد، پس اگر خدا دوستش دارد، بگذار نجاتش دهد، زیرا ادعا می‌کرد که پسر خداست!» 43
U sepa mwe Ireeza, A Ireeza a mulamulele hahanu buti haiba u saka, ka kuti a baco kuti, 'Njeme mwanaswisu we Ireeza.'”
حتی آن دو شورشی نیز که با او مصلوب شده بودند، به او دشنام می‌دادند. 44
Mi basaa ba bati ni ba bambwilwe na ye naabo niba wamba matuka kwali.
آن روز، از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فراگرفت. 45
Linu ku zwaaho che inako yoku mana iyanza ne ka mwina kerima nika wumba inkanda yonse mbwita kuka sika ku inako yoku mana iyanza ne toone.
نزدیک به ساعت سه، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ایلی، ایلی، لَمّا سَبَقتَنی»، یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» 46
Che nako yoku mana iyanza ne toone Jesu na huwa che liinzwi ikando na cho, “Eli, Eli, La ma sabakatani?” yi landununwa kuti, “Ireeza wangu, Ireeza wangu, chinzi ho ni sohelele?”
بعضی که آنجا ایستاده بودند، تصور کردند که ایلیا نبی را صدا می‌زند. 47
Linu ba mwi ba ba zi meene ukochinga ba zuwa bulyo, ni bati, “U kwete ku sumpa Elija.”
یکی از آنان دوید و اسفنجی از شراب ترشیده را بر سر یک چوب گذاشت و نزدیک دهان او برد تا بنوشد. 48
Hohwaho bulyo zumwi waabo na tiya choku ka leta chi pongi, cho ku chi niika mwa shantukwe, ni ku chi bika ha luuhe, ni ku muha kuti a nywe.
ولی دیگران گفتند: «کاری نداشته باش! بگذار ببینیم آیا ایلیا می‌آید او را نجات دهد یا نه؟» 49
Bungi bwabo ni bacho, “Mu mu siye yeyena. Tu bone kuti nandi Elija mweze a mu haaza.”
آنگاه عیسی فریاد بلند دیگری برآورد و روح خود را تسلیم کرد. 50
ku zwaaho Jesu hape na huwa che linzwi ikando cho kumana luuho.
در آن لحظه، ناگهان پردهٔ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد و چنان زمین لرزه‌ای رخ داد که سنگها شکافته، 51
Boone, i jira lyo mu itempele ni lya haluka ko beele ku zwila kwi uulu ku leta hansi. Mi inkanda ni ya nyanganya, ku zwaaho mabwe choku pwachuka hakati.
و قبرها باز شدند و بسیاری از مقدّسین خدا که مرده بودند، زنده شدند؛ 52
Ma kuumbu ni e wuka, mi mi bili ya bantu ba shiyeme ba ba lele ni ba buuka.
و پس از زنده شدن عیسی، از قبرستان به اورشلیم رفتند و بسیاری ایشان را دیدند. 53
Ni baazwa mu makuumbu chinga a buuka ku bafu, nibe njila mu muzi mukando u jolola, mane niba boneka ku bantu bangi.
آن افسر رومی و سربازانش که وظیفۀ نگهبانی از عیسی را بر عهده داشتند، از این زمین‌لرزه و رویدادها وحشت کردند و گفتند: «براستی این مرد پسر خدا بود.» 54
Mi musenchoriona na bo baba lolelele Jeeso ni ba boona kunyanganya kwe inkanda ni zintu zi bati niza pangahala, cho kuli kalililwa ahulu maswe ni bati, “Cho busakusima uzu ibali mwana we Ireeza.”
عده‌ای از زنان که عیسی را خدمت می‌کردند و به دنبال او از جلیل آمده بودند، در آنجا حضور داشتند و از دور ناظر واقعه بودند. 55
Bakulwakazi bangi baba ke ichilile Jeeso ku kazwa kwa Galalia cho kumu babalela ba ba zimene butabule ni ba lolelele.
در بین ایشان مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و یوسف، و نیز مادر یعقوب و یوحنا، پسران زبدی، دیده می‌شدند. 56
Mukati kaabo ku bena Maria Magadalena, Maria nyina wa Jakobo ni Josefa, ni nyina wa baanaswisu ba Zebedea.
هنگام غروب، مردی ثروتمند به نام یوسف که اهل رامه و یکی از پیروان عیسی بود، 57
Chinga yaba chitengwana, ni kweza unkosi wo muhumi yo zwa kwa Arimatea, we izina lya Josefa, iye naye ya bali mulutwana wa Jesu.
به حضور پیلاتُس رفت و از او جسد عیسی را درخواست کرد. پیلاتُس دستور داد جسد را در اختیار او قرار دهند. 58
Na ya kwa Pilato mi na ka kumbila mubili wa Jesu. Pilato na laela kuti a wu hewe.
یوسف جسد را گرفت و در کتان پاکی پیچید، 59
Josefa na hinda mubili, na wu bungila mu ijila li jolola,
و در مقبره‌ای که به تازگی برای خود در صخره تراشیده بود، جای داد. سپس سنگی بزرگ در مقابل قبر قرار داد و رفت. 60
mi choku kawu bika mu ikuumbu lyaakwe ihiyai lya ba hindi cho kuli beeza mu ibwe. Ku zwaaho na pindumwina ibwe ikando ha mulyango we ikuumbu mi nali yendela.
مریم مجدلیه و آن مریم دیگر در آنجا روبروی قبر نشسته بودند. 61
Maria Magadalena ni zumwi Maria ku ba bena, ni be keele he shilya lye kuumbu.
روز بعد، پس از مراسم اولین روز پِسَح، کاهنان اعظم و فریسیان نزد پیلاتُس رفتند 62
Izuba li chilila, i bali izuba lya lo mugivero, Ma purisita ba kulwana ni Bafarisai neba kunganela ha mwiina kwa Pilato.
و گفتند: «قربان، به یاد داریم که آن فریبکار وقتی زنده بود، می‌گفت:”من پس از سه روز زنده می‌شوم.“ 63
Cho kuti, “Unkosi, tu kumbulukwa kuti zuna shaamapa cho usii hala, a bati nati, 'Kani buuke mazuba otatwe haa hita.'
پس خواهش می‌کنیم دستور فرمایید قبر را تا سه روز زیر نظر داشته باشند، تا شاگردانش نتوانند بیایند و جسد او را بدزدند و ادعا کنند که او زنده شده است! اگر موفق به این کار شوند، وضع بدتر از اول می‌شود.» 64
Chingi linu u lukele ku laula kuti ikumbu lika liiswa ahulu maswe mbwita luzuba lo butatu. Ni kusabi bulyo balutwana bakwe mu beeze ba muyibe ku zwaaho cho kucho bantu, 'Cha ba buuki kubafu.' Ka kuti ku chenga kwa mamani mani mu ku zambe kwe ntanzi.”
پیلاتُس گفت: «چرا از نگهبانان معبد استفاده نمی‌کنید؟ آنان خوب می‌توانند از قبر محافظت کنند.» 65
Pilato na bacho kuti, “Mu hinde shangabila. Muyende muka liliise hakando mu mu wolela monse.”
پس رفتند و سنگ در قبر را مُهر و موم کردند و نگهبانان گماشتند تا کسی به قبر نزدیک نشود. 66
Mi niba yenda cho kuka siinka che ibwe, choku viika shangavira.

< متی 27 >