روزی فریسیها و صدوقیها که سران مذهبی و سیاسی قوم بودند، آمدند تا عیسی را بیازمایند. به این منظور از او خواستند آیتی آسمانی به ایشان نشان دهد تا اقتدار خود را ثابت کند. | 1 |
او جواب داد: «شما خوب میتوانید وضع هوا را پیشبینی کنید. اگر عصر، آسمان سرخ باشد، میگویید فردا هوا خوب خواهد بود؛ | 2 |
و اگر صبح، آسمان سرخ باشد، میگویید که باران خواهد بارید. شما که نشانههای آسمان را تعبیر میکنید، چطور نمیتوانید نشانههای زمانها را تعبیر نمایید! | 3 |
نسل شریر و زناکار آیتی میطلب! اما تنها آیتی که به ایشان میدهم، آیت یونس نبی است.» این را گفت و از ایشان جدا شد. | 4 |
وقتی به آن سوی دریا رسیدند، شاگردان متوجه شدند که فراموش کردهاند با خود نان بردارند. | 5 |
عیسی به ایشان فرمود: «مواظب باشید و از خمیرمایۀ فریسیها و صدوقیها خود را دور نگه دارید.» | 6 |
پس شاگردان با یکدیگر به بحث پرداختند که چطور فراموش کردند نان بردارند. | 7 |
عیسی پی برد که با یکدیگر دربارهٔ چه گفتگو میکنند. پس گفت: «ای کمایمانان، چرا در این باره بحث میکنید که نان ندارید؟ | 8 |
آیا هنوز هم نمیفهمید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار نفر و چند سبد را که برداشتید؟ | 9 |
یا از یاد بردهاید که یکبار دیگر با هفت نان، چهار هزار نفر را سیر کردم؟ چند زنبیل از خُردهها جمع کردید؟ | 10 |
پس چرا درک نمیکنید که من دربارهٔ نان سخن نمیگویم؟ باز هم میگویم: از خمیرمایهٔ فریسیها و صدوقیها خود را دور نگاه دارید.» | 11 |
بالاخره شاگردان فهمیدند که منظور عیسی از «خمیرمایه»، همانا تعلیمات فریسیها و صدوقیها است. | 12 |
وقتی عیسی به قیصریهٔ فیلیپی رسید، از شاگردانش پرسید: «مردم پسر انسان را که میدانند؟» | 13 |
جواب دادند: «بعضیها میگویند که یحیای تعمیددهنده است؛ عدهای نیز میگویند ایلیا، یا ارمیا و یا یکی دیگر از پیامبران است که دوباره ظهور کرده است.» | 14 |
سپس پرسید: «شما چه میگویید؟ به نظر شما من که هستم؟» | 15 |
شمعون پطرس جواب داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!» | 16 |
عیسی فرمود: «ای شمعون، پسر یونا، خوشا به حال تو! زیرا تو این حقیقت را از انسان نیاموختی، بلکه پدر آسمانی من این را بر تو آشکار ساخته است. | 17 |
و من نیز میگویم که تویی پطرس، یعنی”صخره“، و من بر روی این صخره، کلیسای خود را بنا میکنم، و قدرتهای جهنم هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. (Hadēs g86) | 18 |
من کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میدهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان نیز بسته خواهد شد، و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان نیز گشوده خواهد شد.» | 19 |
آنگاه به شاگردانش دستور اکید داد که به کسی نگویند که او مسیح است. | 20 |
از آن پس، عیسی آشکارا به شاگردانش میگفت که لازم است به اورشلیم برود و اینکه در آنجا مشایخ و کاهنان اعظم و علمای دین او را آزار داده، خواهند کشت، اما در روز سوم زنده خواهد شد. | 21 |
پطرس او را به کناری کشیده، با مخالفت به او گفت: «سَروَر من، خدا نکند که چنین اتفاقی برای شما بیفتد.» | 22 |
عیسی برگشت و به پطرس فرمود: «دور شو از من ای شیطان! تو دام خطرناکی برای من هستی! تو با دید انسانی به این موضوع نگاه میکنی، نه با دید خدایی.» | 23 |
آنگاه عیسی به شاگردانش گفت: «اگر کسی از شما بخواهد پیرو من باشد باید از خودخواهی دست بردارد و صلیب خود را بر دوش گیرد و مرا پیروی کند. | 24 |
هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هر که جانش را به خاطر من از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. | 25 |
چه فایده که انسان تمام دنیا را ببرد، اما جانش را از دست بدهد؟ مگر چیزی با ارزشتر از جان او پیدا میشود؟ | 26 |
زیرا پسر انسان با فرشتگان خود در شکوه و جلال پدر خود خواهد آمد و هر کس را از روی اعمالش داوری خواهد کرد. | 27 |
یقین بدانید که در اینجا کسانی ایستادهاند که تا پسر انسان را نبینند که در ملکوتِ خود میآید، نخواهند مرد.» | 28 |