< یوحنا 2 >
دو روز بعد، مادر عیسی در یک جشن عروسی در دهکدهٔ قانا در جلیل میهمان بود. | 1 |
Two days after this there was a wedding at Cana in Galilee, and Jesus’ mother was there.
عیسی و شاگردان او نیز به عروسی دعوت شده بودند. | 2 |
Jesus himself, too, with his disciples, was invited to the wedding.
هنگام جشن، شراب تمام شد. مادر عیسی با نگرانی نزد او آمد و گفت: «شراب ندارند!» | 3 |
And, when the wine ran short, his mother said to him, “They have no wine left.”
عیسی فرمود: «بانوی گرامی، چرا مرا درگیر این کار میسازی؟ زمان من هنوز فرا نرسیده است.» | 4 |
“What do you want with me?” answered Jesus. “My time has not come yet.”
با این حال، مادر عیسی به خدمتکاران گفت: «هر چه به شما میگوید، انجام دهید.» | 5 |
His mother said to the servants, “Do whatever he tells you.”
در آنجا شش خمرهٔ سنگی بود که فقط در مراسم مذهبی یهودیان از آن استفاده میشد و گنجایش هر یک حدود صد لیتر بود. | 6 |
There were standing there six stone water-jars, in accordance with the Jewish rule of purification, each holding twenty or thirty gallons.
عیسی به خدمتکاران فرمود: «این خمرهها را پر از آب کنید.» | 7 |
Jesus said to the servants, “Fill the water-jars with water.”
وقتی پر کردند، فرمود: «حالا کمی از آن را بردارید و نزد رئیس مجلس ببرید!» | 8 |
And, when they had filled them to the brim, he added, “Now take some out, and carry it to the Master of the feast.” The servants did so.
رئیس مجلس خبر نداشت آن آب را که شراب شده بود، از کجا آوردهاند (هرچند خدمتکاران میدانستند). پس وقتی آن را چشید، داماد را صدا زد | 9 |
And, when the Master of the feast had tasted the water which had now become wine, not knowing where it had come from – although the servants who had taken out the water knew –
و گفت: «میزبانان همیشه با شراب خوب از میهمانان پذیرایی میکنند و بعد که همه سرشان گرم شد، شراب ارزانتر را میآورند. ولی تو شراب خوب را برای آخر نگه داشتهای.» | 10 |
He called the groom and said to him, “Everyone puts good wine on the table first, and inferior wine afterward, when his guests have drunk freely; but you have kept back the good wine till now!”
بدین ترتیب عیسی نخستین نشانۀ معجزهآسای خود را در قانای جلیل به ظهور آورد و جلال خود را آشکار ساخت و شاگردانش به او ایمان آوردند. | 11 |
This, the first sign of his mission, Jesus gave at Cana in Galilee, and by it revealed his glory; and his disciples believed in him.
سپس عیسی با مادر، برادران و شاگردان خود برای چند روز به شهر کَفَرناحوم رفت. | 12 |
After this, Jesus went down to Capernaum – he, his mother, his brothers, and his disciples; but they stayed there only a few days.
عید پِسَح که یکی از اعیاد بزرگ یهود بود، نزدیک میشد. پس عیسی به شهر اورشلیم رفت. | 13 |
Then, as the Jewish Passover was near, Jesus went up to Jerusalem.
آنجا، در معبد، مردم را دید که برای انجام مراسم قربانی، به خرید و فروش گاو، گوسفند و کبوتر مشغولند. صرّافان پولها را روی میزها چیده بودند و با مشتریها داد و ستد میکردند. | 14 |
In the Temple Courts he found people who were selling bullocks, sheep, and pigeons, and the money changers at their counters.
عیسی با طناب، تازیانهای ساخت و همه را از آنجا بیرون کرد. او گاوان و گوسفندان را بیرون راند و سکههای صرافان را بر زمین ریخت و میزهای ایشان را واژگون ساخت. | 15 |
So he made a whip of cords, and drove them all out of the Temple Courts, and the sheep and bullocks as well; he scattered the money of the money changers, and overturned their tables,
سپس به سراغ کبوترفروشان رفت و گفت: «اینها را از اینجا بیرون ببرید و خانهٔ پدر مرا به بازار تبدیل نکنید.» | 16 |
and said to the pigeon-dealers, “Take these things away. Do not turn my Father’s house into a market house.”
آنگاه شاگردان او آن نبوّت کتب مقدّس را به یاد آوردند که میفرماید: «اشتیاقی که برای خانۀ تو دارم، مثل آتش در من زبانه میکشد.» | 17 |
His disciples remembered that scripture said – ‘Passion for your house will consume me.’
سران قوم یهود از عیسی پرسیدند: «تو چه اجازه و اختیاری داری که این کارها را انجام دهی؟ اگر خدا اجازۀ این را به تو داده، با نشانهای معجزهآسا آن را به ما ثابت کن!» | 18 |
Then some of the religious authorities asked Jesus, “What sign are you going to show us, since you act in this way?”
عیسی جواب داد: «بسیار خوب، معجزهای که برای شما میکنم این است: این معبد را خراب کنید تا من در عرض سه روز آن را دوباره بسازم!» | 19 |
“Destroy this temple,” was his answer, “and I will raise it in three days.”
گفتند: «چه میگویی؟ چهل و شش سال طول کشید تا این خانه را ساختند. تو میخواهی در سه روز آن را بسازی؟» | 20 |
“This Temple,” the authorities replied, “has been forty-six years in building, and are you going to ‘raise it in three days’?”
ولی منظور عیسی از «این معبد»، بدن خودش بود. | 21 |
But Jesus was speaking of his body as a temple.
پس از اینکه عیسی از میان مردگان برخاست و زنده شد، شاگردانش این گفتهٔ او را به یاد آوردند. آنگاه به کتب مقدّس و نیز به کلام عیسی ایمان آوردند. | 22 |
Afterward, when he had risen from the dead, his disciples remembered that he had said this; and they believed the passage of scripture, and the words which Jesus had spoken.
به خاطر نشانههای معجزآسای او در روزهای عید، بسیاری در اورشلیم به او ایمان آوردند. | 23 |
While Jesus was in Jerusalem, during the Passover Festival, many came to trust in him, when they saw the signs of his mission that he was giving.
ولی عیسی به آنها اعتماد نکرد، چون از قلب مردم آگاه بود، | 24 |
But Jesus did not put himself in their power because he knew what was in their hearts.
و لازم نبود کسی به او بگوید که مردم چقدر زود تغییر عقیده میدهند، چون او انسان را خوب میشناخت. | 25 |
He did not need anyone to tell him about people because he could read what was in them.