آیا هنوز هم میخواهی با من که خدای قادر مطلق هستم مباحثه کنی؟ تو که از من انتقاد میکنی آیا میتوانی جوابم را بدهی؟ ایوب به خداوند چنین پاسخ داد: | 1 |
2 |
3 |
من کوچکتر از آنم که بتوانم به تو جواب دهم. دست بر دهانم میگذارم | 4 |
و دیگر سخن نمیگویم. | 5 |
آنگاه خداوند از میان گردباد بار دیگر به ایوب چنین گفت: | 6 |
اکنون مثل یک مرد بایست و به سؤال من جواب بده. | 7 |
آیا مرا به بیعدالتی متهم میسازی و مرا محکوم میکنی تا ثابت کنی که حق با توست؟ | 8 |
آیا تو مانند خدا توانا هستی؟ آیا صدای تو میتواند مانند رعد او طنین اندازد؟ | 9 |
اگر چنین است پس خود را به فّر و شکوه ملبس ساز و با جلال و عظمت به پا خیز. | 10 |
به متکبران نگاه کن و با خشم خود آنها را به زیر انداز. | 11 |
با یک نگاه، متکبران را ذلیل کن و بدکاران را در جایی که ایستادهاند پایمال نما. | 12 |
آنها را با هم در خاک دفن کن و ایشان را در دنیای مردگان به بند بکش. | 13 |
اگر بتوانی این کارها را بکنی، آنگاه من قبول میکنم که با قوت خود میتوانی نجات یابی. | 14 |
نگاهی به بهیموت بینداز! من او را آفریدهام، همانطور که تو را آفریدهام! او مثل گاو علف میخورد. | 15 |
کمر پرقدرت و عضلات شکمش را ملاحظه کن. | 16 |
دمش مانند درخت سرو، راست است. رگ و پی رانش محکم به هم بافته شده است. | 17 |
استخوانهایش مانند تکههای مفرغ و دندههایش چون میلههای آهن، محکم میباشند. | 18 |
او سرآمدِ کارهای دست خداست، و تنها خالقش میتواند با شمشیرش به او نزدیک شود. | 19 |
کوهها بهترین علوفهٔ خود را به او میدهند و حیوانات وحشی در کنار او بازی میکنند. | 20 |
زیر درختانِ کُنار، در نیزارها دراز میکشد | 21 |
و سایهٔ آنها او را میپوشانند و درختان بید کنار رودخانه او را احاطه میکنند. | 22 |
طغیان رودخانهها او را مضطرب نمیسازد و حتی اگر امواج جوشان رود اردن بر سرش بریزد، ترس به خود راه نمیدهد. | 23 |
هیچکس نمیتواند قلاب به بینی او بزند و او را به دام اندازد. | 24 |