با چشمان خود عهد بستم که هرگز با نظر شهوت به دختری نگاه نکنم. | 1 |
خدای قادر مطلق که در بالاست برای ما چه تدارک دیده است؟ | 2 |
آیا مصیبت و بلا سرنوشت شریران و بدکاران نیست؟ | 3 |
آیا او هر کاری را که میکنم و هر قدمی را که برمیدارم نمیبیند. | 4 |
من هرگز دروغ نگفته و کسی را فریب ندادهام. | 5 |
بگذار خدا خودش مرا با ترازوی عدل بسنجد و ببیند که بیگناهم. | 6 |
اگر پایم را از راه خدا بیرون گذاشتهام، یا اگر دلم در طمع چیزهایی بوده که چشمانم دیده است، یا اگر دستهایم به گناه آلوده شده است، | 7 |
باشد که غلهای که کاشتهام از ریشه کنده شود و یا شخص دیگری آن را درو کند. | 8 |
اگر شیفتهٔ زن مرد دیگری شده، در کمین او نشستهام، | 9 |
باشد که همسرم را مرد دیگری تصاحب کند؛ | 10 |
زیرا این کار زشت سزاوار مجازات است، | 11 |
و مانند آتشی جهنمی میتواند تمام هستی مرا بسوزاند و از بین ببرد. | 12 |
اگر نسبت به غلام یا کنیز خود بیانصافی میکردم، وقتی که از من شکایت داشتند، | 13 |
چگونه میتوانستم با خدا روبرو شوم؟ و هنگامی که در این باره از من سؤال میکرد، چه جوابی میدادم؟ | 14 |
چون هم من و هم خدمتگزارانم، به دست یک خدا سرشته شدهایم. | 15 |
هرگز از کمک کردن به فقرا کوتاهی نکردهام. هرگز نگذاشتهام بیوهزنی در ناامیدی بماند، | 16 |
یا یتیمی گرسنگی بکشد، بلکه خوراک خود را با آنها قسمت کردهام | 17 |
و تمام عمر خود را صرف نگهداری از آنها نمودهام. | 18 |
اگر کسی را میدیدم که لباس ندارد و از سرما میلرزد، | 19 |
لباسی از پشم گوسفندانم به او میدادم تا از سرما در امان بماند و او با تمام وجود برای من دعای خیر میکرد. | 20 |
اگر من با استفاده از نفوذی که در دادگاه داشتهام حق یتیمی را پایمال نموده باشم | 21 |
بازویم از کتفم بیفتد و دستم بشکند. | 22 |
هرگز جرأت نمیکردم چنین کاری را انجام دهم، زیرا از مجازات و عظمت خدا میترسیدم. | 23 |
هرگز به طلا و نقره تکیه نکردهام | 24 |
و شادی من متکی به مال و ثروت نبوده است. | 25 |
هرگز فریفتهٔ خورشید تابان و ماه درخشان نشدهام و آنها را از دور نبوسیده و پرستش نکردهام؛ | 26 |
27 |
چون اگر مرتکب چنین کارهایی شده بودم مفهومش این بود که خدای متعال را انکار کردهام، و چنین گناهی بیسزا نمیماند. | 28 |
هرگز از مصیبت دشمن شادی نکردهام، | 29 |
هرگز آنها را نفرین نکردهام و زبانم را از این گناه باز داشتهام. | 30 |
هرگز نگذاشتهام خدمتگزارانم گرسنه بمانند. | 31 |
هرگز نگذاشتهام غریبهای شب را در کوچه بخوابد، بلکه در خانهٔ خود را به روی او باز گذاشتهام. | 32 |
هرگز مانند دیگران به خاطر ترس از سرزنش مردم، سعی نکردهام گناهانم را پنهان سازم و خاموش در داخل خانهٔ خود بنشینم. | 33 |
34 |
ای کاش کسی پیدا میشد که به حرفهایم گوش بدهد! من دفاعیهٔ خود را تقدیم میکنم. بگذار قادر مطلق جواب مرا بدهد و اتهاماتی را که به من نسبت داده شده به من نشان دهد، | 35 |
و من آنها را مانند تاجی بر سر میگذارم! | 36 |
تمام کارهایی را که کردهام برای او تعریف میکنم و سربلند در حضور او میایستم. | 37 |
اگر زمینی که در آن کشت میکنم مرا متهم سازد به اینکه صاحبش را کشتهام و آن را تصاحب کردهام تا از محصولش استفاده برم، | 38 |
39 |
باشد که در آن زمین به جای گندم، خار و به عوض جو، علفهای هرز بروید. پایان سخنان ایوب. | 40 |