آنگاه ایوب پاسخ داد: | 1 |
וַיַּ֥עַן אִיֹּ֗וב וַיֹּאמַֽר׃ |
چه مددکاران خوبی هستید! چه خوب مرا در هنگام سختی دلداری دادید! | 2 |
מֶה־עָזַ֥רְתָּ לְלֹא־כֹ֑חַ הֹ֝ושַׁ֗עְתָּ זְרֹ֣ועַ לֹא־עֹֽז׃ |
چه خوب با پندهای خود مرا متوجهٔ حماقتم ساختید و چه حرفهای عاقلانهای زدید! | 3 |
מַה־יָּ֭עַצְתָּ לְלֹ֣א חָכְמָ֑ה וְ֝תוּשִׁיָּ֗ה לָרֹ֥ב הֹודָֽעְתָּ׃ |
چطور به فکرتان رسید این سخنان عالی را به زبان بیاورید؟ | 4 |
אֶת־מִ֭י הִגַּ֣דְתָּ מִלִּ֑ין וְנִשְׁמַת־מִ֝י יָצְאָ֥ה מִמֶּֽךָּ׃ |
ارواح مردگان میلرزند، آنان که زیر آبهایند و همۀ ساکنانش. | 5 |
הָרְפָאִ֥ים יְחֹולָ֑לוּ מִתַּ֥חַת מַ֝֗יִם וְשֹׁכְנֵיהֶֽם׃ |
هاویه به حضور خدا عریان است، و اَبَدون را پوششی نیست. (Sheol h7585) | 6 |
עָרֹ֣ום שְׁאֹ֣ול נֶגְדֹּ֑ו וְאֵ֥ין כְּ֝ס֗וּת לָֽאֲבַדֹּֽון׃ (Sheol h7585) |
خدا آسمان شمالی را بر خلاء میگستراند و زمین را بر نیستی میآویزد. | 7 |
נֹטֶ֣ה צָפֹ֣ון עַל־תֹּ֑הוּ תֹּ֥לֶה אֶ֝֗רֶץ עַל־בְּלִי־מָֽה׃ |
او آب را در ابرهای خود قرار میدهد و ابرها از سنگینی آن شکاف بر نمیدارند. | 8 |
צֹרֵֽר־מַ֥יִם בְּעָבָ֑יו וְלֹא־נִבְקַ֖ע עָנָ֣ן תַּחְתָּֽם׃ |
خدا تخت خود را با ابرهایش میپوشاند. | 9 |
מְאַחֵ֥ז פְּנֵי־כִסֵּ֑ה פַּרְשֵׁ֖ז עָלָ֣יו עֲנָנֹֽו׃ |
او برای اقیانوس حد میگذارد و برای روز و شب مرز قرار میدهد. | 10 |
חֹֽק־חָ֭ג עַל־פְּנֵי־מָ֑יִם עַד־תַּכְלִ֖ית אֹ֣ור עִם־חֹֽשֶׁךְ׃ |
ارکان آسمان از نهیب او به لرزه در میآیند. | 11 |
עַמּוּדֵ֣י שָׁמַ֣יִם יְרֹופָ֑פוּ וְ֝יִתְמְה֗וּ מִגַּעֲרָתֹֽו׃ |
او با قدرت خویش دریا را مهار میکند و با حکمت خود هیولای دریا را در هم میشکند. | 12 |
בְּ֭כֹחֹו רָגַ֣ע הַיָּ֑ם וּבִתוּבְנָתֹו (וּ֝בִתְבוּנָתֹ֗ו) מָ֣חַץ רָֽהַב׃ |
دَم خدا آسمانها را صاف و شفاف میسازد، و دست او مار تیزرو را سوراخ میکند. | 13 |
בְּ֭רוּחֹו שָׁמַ֣יִם שִׁפְרָ֑ה חֹֽלֲלָ֥ה יָ֝דֹ֗ו נָחָ֥שׁ בָּרִֽיחַ׃ |
اینها تنها بخش کوچکی از کارهای عظیم اوست و زمزمهای از صدای غرش او. پس کیست که بتواند در برابر قدرت او بایستد؟ | 14 |
הֶן־אֵ֤לֶּה ׀ קְצֹ֬ות דַּרְכֹּו (דְּרָכָ֗יו) וּמַה־שֵּׁ֣מֶץ דָּ֭בָר נִשְׁמַע־בֹּ֑ו וְרַ֥עַם גְּבוּרָתֹו (גְּ֝בוּרֹותָ֗יו) מִ֣י יִתְבֹּונָֽן׃ ס |