ای لبنان درهای خود را باز کن تا آتش، سروهای آزاد تو را بسوزاند. | ۱ 1 |
ای صنوبر ولوله نما زیرا که سرو آزاد افتاده است (ودرختان ) بلند خراب شده. ای بلوطهای باشان ولوله نمایید زیرا که جنگل منیع افتاده است. | ۲ 2 |
صدای ولوله شبانان است زیرا که جلال ایشان خراب شده؛ صدای غرش شیران ژیان است زیراکه شوکت اردن ویران گردیده است. | ۳ 3 |
یهوه خدای من چنین میفرماید که گوسفندان ذبح را بچران | ۴ 4 |
که خریداران ایشان آنها را ذبح مینمایند و مجرم شمرده نمی شوند وفروشندگان ایشان میگویند: خداوند متبارک باد زیرا که دولتمند شدهایم. و شبانان آنهابرایشان شفقت ندارند. | ۵ 5 |
زیرا خداوند میگوید: بر ساکنان این زمین بار دیگر ترحم نخواهم نمود واینک من هر کس از مردمان را بهدست همسایهاش و بهدست پادشاهش تسلیم خواهم نمود و زمین را ویران خواهند ساخت و از دست ایشان رهایی نخواهم بخشید. | ۶ 6 |
پس من گله ذبح یعنی ضعیف ترین گله را چرانیدم و دو عصا برای خود گرفتم که یکی از آنها را نعمه نامیدم ودیگری را حبال نام نهادم و گله را چرانیدم. | ۷ 7 |
و دریک ماه سه شبان را منقطع ساختم و جان من ازایشان بیزار شد و جان ایشان نیز از من متنفرگردید. | ۸ 8 |
پس گفتم شما را نخواهم چرانید. آنکه مردنی است بمیرد و آنکه هلاک شدنی است هلاک شود و باقی ماندگان گوشت یکدیگر رابخورند. | ۹ 9 |
پس عصای خود نعمه را گرفته، آن راشکستم تا عهدی را که با تمامی قومها بسته بودم شکسته باشم. | ۱۰ 10 |
پس در آن روز شکسته شد و آن ضعیف ترین گله که منتظر من میبودند فهمیدندکه این کلام خداوند است. | ۱۱ 11 |
و به ایشان گفتم: اگردر نظر شما پسند آید مزد مرا بدهید والا ندهید. پس به جهت مزد من، سی پاره نقره وزن کردند. | ۱۲ 12 |
و خداوند مرا گفت: آن را نزد کوزهگر بینداز، این قیمت گران را که مرا به آن قیمت کردند. پس سی پاره نقره را گرفته، آن را در خانه خداوند نزدکوزهگر انداختم. | ۱۳ 13 |
و عصای دیگر خود حبال راشکستم تا برادری را که در میان یهودا و اسرائیل بود شکسته باشم. | ۱۴ 14 |
و خداوند مرا گفت: «بار دیگر آلات شبان احمق را برای خود بگیر. | ۱۵ 15 |
زیرا اینک من شبانی را در این زمین خواهم برانگیخت که از هالکان تفقد نخواهد نمود و گم شدگان را نخواهد طلبیدو مجروحان را معالجه نخواهد کرد و ایستادگان را نخواهد پرورد بلکه گوشت فربهان را خواهدخورد و سمهای آنها را خواهد کند. | ۱۶ 16 |
وای برشبان باطل که گله را ترک مینماید. شمشیر بربازویش و بر چشم راستش فرود خواهد آمد وبازویش بالکل خشک خواهد شد و چشم راستش بکلی تار خواهد گردید.» | ۱۷ 17 |