قصیده داود و دعا وقتیکه در مغاره بود به آواز خود نزد خداوند فریادبرمی آورم. به آواز خود نزد خداوندتضرع مینمایم. | ۱ 1 |
ناله خود را در حضور اوخواهم ریخت. تنگی های خود را نزد او بیان خواهم کرد. | ۲ 2 |
وقتی که روح من در من مدهوش میشود. پس تو طریقت مرا دانستهای. در راهی که میروم دام برای من پنهان کردهاند. | ۳ 3 |
به طرف راست بنگر و ببین که کسی نیست که مرا بشناسد. ملجا برای من نابود شد. کسی نیست که در فکرجان من باشد. | ۴ 4 |
نزد توای خداوند فریاد کردم وگفتم که تو ملجا و حصه من در زمین زندگان هستی. | ۵ 5 |
به ناله من توجه کن زیرا که بسیار ذلیلم! مرا از جفاکنندگانم برهان، زیرا که از من زورآورترند. | ۶ 6 |
جان مرا از زندان درآور تا نام تو را حمد گویم. عادلان گرداگرد من خواهند آمد زیراکه به من احسان نمودهای. | ۷ 7 |