< اول پادشاهان 21 >

و بعد از این امور، واقع شد که نابوت یزرعیلی، تاکستانی در یزرعیل به پهلوی قصر اخاب، پادشاه سامره، داشت. ۱ 1
And Achaab numbered the young men the heads of the districts, and they were two hundred and thirty: and afterwards he numbered the people, [even] every man fit for war, seven thousand.
واخاب، نابوت را خطاب کرده، گفت: «تاکستان خود را به من بده تا باغ سبزی کاری، برای من بشود زیرا نزدیک خانه من است، و به عوض آن تاکستانی نیکوتر از آن به تو خواهم داد، یا اگر درنظرت پسند آید قیمتش را نقره خواهم داد.» ۲ 2
And he went forth at noon, an the son of Ader was drinking [and] getting drunk in Socchoth, he and the kings, [even] thirty and two kings, his allies.
نابوت به اخاب گفت: «حاشا بر من از خداوندکه ارث اجداد خود را به تو بدهم.» ۳ 3
And the young men the heads of the districts went forth first; and they send and report to the king of Syria, saying, There are men come forth out of Samaria.
پس اخاب به‌سبب سخنی که نابوت یزرعیلی به او گفته بود، پریشان حال و مغموم شده، به خانه خود رفت زیرا گفته بود ارث اجداد خود را به تو نخواهم داد. و بر بستر خود دراز شده، رویش را برگردانیدو طعام نخورد. ۴ 4
And he said to them, If they come forth peaceably, take them alive; and if they come forth to war, take them alive:
و زنش، ایزابل نزد وی آمده، وی را گفت: «روح تو چرا پریشان است که طعام نمی خوری؟» ۵ 5
and let not the young men the heads of the districts go forth of the city. And the force that was behind them
او وی را گفت: «از این جهت که نابوت یزرعیلی را خطاب کرده، گفتم: تاکستان خود را به نقره به من بده یا اگر بخواهی به عوض آن، تاکستان دیگری به تو خواهم داد، و او جواب داد که تاکستان خود را به تو نمی دهم.» ۶ 6
struck each one the man next to him; and each one a second time struck the man next to him: and Syria fled, and Israel pursued them; and the son of Ader, [even] the king of Syria, escapes on the horse of a horseman.
زنش ایزابل به او گفت: «آیا تو الان بر اسرائیل سلطنت می‌کنی؟ برخیز و غذا بخور و دلت خوش باشد. من تاکستان نابوت یزرعیلی را به تو خواهم داد.» ۷ 7
And the king of Israel went forth, and took all the horses and the chariots, and struck [the enemy] with a great slaughter in Syria.
آنگاه مکتوبی به اسم اخاب نوشته، آن را به مهر او مختوم ساخت و مکتوب را نزد مشایخ ونجبایی که با نابوت در شهرش ساکن بودند، فرستاد. ۸ 8
And the prophet came to the king of Israel, and said, Strengthen yourself, and observe, and see what you shall do; for at the return of the year the son of Ader king of Syria comes up against you.
و در مکتوب بدین مضمون نوشت: «به روزه اعلان کنید و نابوت را به صدر قوم بنشانید. ۹ 9
And the servants of the king of Syria, even they said, The God of Israel [is] a God of mountains, and not a God of valleys; therefore has he prevailed against us: but if we should fight against them in the plain, verily we shall prevail against them.
و دو نفر از بنی بلیعال را پیش او وا دارید که براو شهادت داده، بگویند که تو خدا و پادشاه را کفرگفته‌ای. پس او را بیرون کشیده، سنگسار کنید تابمیرد.» ۱۰ 10
And do you this thing: Send away the kings, each one to his place, and set princes in their stead.
پس اهل شهرش، یعنی مشایخ ونجبایی که در شهر ساکن بودند، موافق پیغامی که ایزابل نزد ایشان فرستاده، و بر‌حسب مضمون مکتوبی که نزد ایشان ارسال کرده بود، به عمل آوردند. ۱۱ 11
And we will give you [another] army according to the army that was destroyed, and cavalry according to the cavalry, and chariots according to the chariots, and we will fight against them in the plain, and we shall prevail against them. And he listened to their voice, and did so.
و به روزه اعلان کرده، نابوت را درصدر قوم نشانیدند. ۱۲ 12
And it came to pass at the return of the year, that the son of Ader reviewed Syria, and went up to Apheca to war against Israel.
و دو نفر از بنی بلیعال درآمده، پیش وی نشستند و آن مردان بلیعال به حضور قوم بر نابوت شهادت داده، گفتند که نابوت بر خدا و پادشاه کفر گفته است، و او را ازشهر بیرون کشیده، وی را سنگسار کردند تا بمرد. ۱۳ 13
And the children of Israel were numbered, and came to meet them: and Israel encamped before them as two little flocks of goats, but Syria filled the land.
و نزد ایزابل فرستاده، گفتند که نابوت سنگسارشده و مرده است. ۱۴ 14
And there came the man of God, and said to the king of Israel, Thus says the Lord, Because Syria has said, The Lord God of Israel [is] a God of the hills, and he [is] not a God of the valleys, therefore will I give this great army into your hand, and you shall know that I [am] the Lord.
و چون ایزابل شنید که نابوت سنگسارشده، و مرده است، ایزابل به اخاب گفت: «برخیزو تاکستان نابوت یزرعیل را که او نخواست آن رابه تو به نقره بدهد، متصرف شو، زیرا که نابوت زنده نیست بلکه مرده است.» ۱۵ 15
And they encamp one over against the other before them seven days. And it came to pass on the seventh day that the battle drew on, and Israel struck Syria, [even] a hundred thousand footmen in one day.
و چون اخاب شنید که نابوت مرده است اخاب برخاسته، به جهت تصرف تاکستان نابوت یزرعیلی فرود آمد. ۱۶ 16
And the rest fled to Apheca, into the city; and the wall fell upon twenty-seven thousand men that were left: and the son of Ader fled, and entered into an inner chamber, into a closet.
و کلام خداوند نزد ایلیای تشبی نازل شده، گفت: ۱۷ 17
And he said to his servants, I know that the kings of Israel are merciful kings: let us now put sackcloth upon our loins, and ropes upon our heads, and let us go forth to the king of Israel, if by any means he will save our souls alive.
«برخیز و برای ملاقات اخاب، پادشاه اسرائیل که در سامره است فرود شو اینک او در تاکستان نابوت است که به آنجا فرود شد تا آن رامتصرف شود. ۱۸ 18
So they girded sackcloth upon their loins, and put ropes upon their heads, and said to the king of Israel, Your servant the son of Ader says, Let our souls live, I pray you. And he said, Does he yet live? He is my brother.
و او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین می‌گوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرف شدی؟ و باز او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین می‌گوید: در جایی که سگان خون نابوت را لیسیدند سگان خون تو را نیز خواهندلیسید.» ۱۹ 19
And the men divined, and offered drink-offerings; and they caught the word out of his mouth, and said, Your brother the son of Ader. And he said, Go you in and fetch him. And the son of Ader went out to him, and they cause him to go up to him into the chariot.
اخاب به ایلیا گفت: «ای دشمن من، آیا مرایافتی؟» او جواب داد: «بلی تو را یافتم زیرا توخود را فروخته‌ای تا آنچه در نظر خداوند بداست، بجا آوری. ۲۰ 20
And he said to him, The cities which my father took from your father I will restore to you; and you shall make streets for yourself in Damascus, as my father made streets in Samaria; and I will let you go with a covenant. And he made a covenant with him, and let him go.
اینک من بر تو بلا آورده، تورا بالکل هلاک خواهم ساخت، و از اخاب هرمرد را خواه محبوس و خواه آزاد در اسرائیل منقطع خواهم ساخت. ۲۱ 21
And a certain man of the sons of the prophets said to his neighbor by the word of the Lord, Strike me, I pray, And the man would not strike him.
و خاندان تو را مثل خاندان یربعام بن نباط و مانند خاندان بعشا ابن اخیا خواهم ساخت به‌سبب اینکه خشم مرا به هیجان آورده، و اسرائیل را مرتکب گناه ساخته‌ای.» ۲۲ 22
And he said to him, Because you have not listened to the voice of the Lord, therefore, behold, as you depart from me, a lion shall strike you: and he departed from him, and a lion found him, and struck him.
و درباره ایزابل نیز خداوند تکلم نموده، گفت: «سگان ایزابل را نزد حصار یزرعیل خواهند خورد. ۲۳ 23
And he finds another man, and says, Strike me, I pray you. And the man struck him, and in striking wounded [him].
هر‌که را از کسان اخاب درشهر بمیرد، سگان بخورند و هر‌که را در صحرابمیرد مرغان هوا بخورند.» ۲۴ 24
And the prophet went and stood before the king of Israel by the way, and bound his eyes with a bandage.
و کسی نبود مثل اخاب که خویشتن رابرای بجا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت، و زنش ایزابل او را اغوا نمود. ۲۵ 25
And it came to pass as the king passed by, that he cried aloud to the king, and said, Your servant went out to war, and, behold, a man brought [another] man to me, and said to me, Keep his man; and if he should by any means escape, then your life shall go for his life, or you shall pay a talent of silver.
و درپیروی بتها رجاسات بسیار می‌نمود، برحسب آنچه اموریانی که خداوند ایشان را از حضوربنی‌اسرائیل اخراج نموده بود، می‌کردند. ۲۶ 26
And it came to pass, that your servant looked round this way and that way, and the man was gone. And the king of Israel said to him, Behold, you have also destroyed snares [set] for me.
و چون اخاب این سخنان را شنید، جامه خود را چاک زده، پلاس در بر کرد و روزه گرفته، بر پلاس خوابید و به سکوت راه می‌رفت. ۲۷ 27
And he hasted, and took away the bandage from his eyes; and the king of Israel recognized him, that he was one of the prophets.
آنگاه کلام خداوند بر ایلیای تشبی نازل شده، گفت: ۲۸ 28
And he said to him, Thus says the Lord, Because you have suffered to escape out of your hand a man appointed to destruction, therefore your life shall go for his life, and your people for his people.
«آیا اخاب را دیدی چگونه به حضورمن متواضع شده است؟ پس از این جهت که درحضور من تواضع می‌نماید، این بلا را در ایام وی نمی آوردم، لیکن در ایام پسرش، این بلا را برخاندانش عارض خواهم گردانید.» ۲۹ 29
And the king of Israel departed confounded and discouraged, and came to Samaria.

< اول پادشاهان 21 >