آیا هنوز هم میخواهی با من که خدای قادر مطلق هستم مباحثه کنی؟ تو که از من انتقاد میکنی آیا میتوانی جوابم را بدهی؟ ایوب به خداوند چنین پاسخ داد: |
من کوچکتر از آنم که بتوانم به تو جواب دهم. دست بر دهانم میگذارم |
و دیگر سخن نمیگویم. |
آنگاه خداوند از میان گردباد بار دیگر به ایوب چنین گفت: |
اکنون مثل یک مرد بایست و به سؤال من جواب بده. |
آیا مرا به بیعدالتی متهم میسازی و مرا محکوم میکنی تا ثابت کنی که حق با توست؟ |
آیا تو مانند خدا توانا هستی؟ آیا صدای تو میتواند مانند رعد او طنین اندازد؟ |
اگر چنین است پس خود را به فّر و شکوه ملبس ساز و با جلال و عظمت به پا خیز. |
به متکبران نگاه کن و با خشم خود آنها را به زیر انداز. |
با یک نگاه، متکبران را ذلیل کن و بدکاران را در جایی که ایستادهاند پایمال نما. |
آنها را با هم در خاک دفن کن و ایشان را در دنیای مردگان به بند بکش. |
اگر بتوانی این کارها را بکنی، آنگاه من قبول میکنم که با قوت خود میتوانی نجات یابی. |
نگاهی به بهیموت بینداز! من او را آفریدهام، همانطور که تو را آفریدهام! او مثل گاو علف میخورد. |
کمر پرقدرت و عضلات شکمش را ملاحظه کن. |
دمش مانند درخت سرو، راست است. رگ و پی رانش محکم به هم بافته شده است. |
استخوانهایش مانند تکههای مفرغ و دندههایش چون میلههای آهن، محکم میباشند. |
او سرآمدِ کارهای دست خداست، و تنها خالقش میتواند با شمشیرش به او نزدیک شود. |
کوهها بهترین علوفهٔ خود را به او میدهند و حیوانات وحشی در کنار او بازی میکنند. |
زیر درختانِ کُنار، در نیزارها دراز میکشد |
و سایهٔ آنها او را میپوشانند و درختان بید کنار رودخانه او را احاطه میکنند. |
طغیان رودخانهها او را مضطرب نمیسازد و حتی اگر امواج جوشان رود اردن بر سرش بریزد، ترس به خود راه نمیدهد. |
هیچکس نمیتواند قلاب به بینی او بزند و او را به دام اندازد. |