پس به مثلها به ایشان آغاز سخن نمودکه «شخصی تاکستانی غرس نموده، حصاری گردش کشید و چرخشتی بساخت وبرجی بنا کرده، آن را به دهقانان سپرد و سفر کرد. | ۱ |
و در موسم، نوکری نزد دهقانان فرستاد تا ازمیوه باغ از باغبانان بگیرد. | ۲ |
اما ایشان او را گرفته، زدند و تهیدست روانه نمودند. | ۳ |
باز نوکری دیگرنزد ایشان روانه نمود. او را نیز سنگسار کرده، سراو را شکستند و بیحرمت کرده، برگردانیدندش. | ۴ |
پس یک نفر دیگر فرستاده، او را نیز کشتند و بسادیگران را که بعضی را زدند و بعضی را به قتل رسانیدند. | ۵ |
و بالاخره یک پسر حبیب خود راباقی داشت. او را نزد ایشان فرستاده، گفت: پسرمرا حرمت خواهند داشت. | ۶ |
لیکن دهقانان با خودگفتند: این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تامیراث از آن ما گردد. | ۷ |
پس او را گرفته، مقتول ساختند و او را بیرون از تاکستان افکندند. | ۸ |
پس صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ او خواهدآمد و آن باغبان را هلاک ساخته، باغ را به دیگران خواهد سپرد. | ۹ |
آیا این نوشته رانخواندهاید: سنگی که معمارانش رد کردند، همان سر زاویه گردید؟ | ۱۰ |
این از جانب خداوند شد و در نظر ما عجیب است. | ۱۱ |
آنگاه خواستند او را گرفتار سازند، اما از خلق میترسیدند، زیرا میدانستند که این مثل رابرای ایشان آورد. پس او را واگذارده، برفتند. | ۱۲ |
و چند نفر از فریسیان و هیرودیان را نزدوی فرستادند تا او را به سخنی به دام آورند. | ۱۳ |
ایشان آمده، بدو گفتند: «ای استاد، ما را یقین است که تو راستگو هستی و از کسی باک نداری، چون که به ظاهر مردم نمی نگری بلکه طریق خدارا به راستی تعلیم مینمایی. جزیه دادن به قیصرجایز است یا نه؟ بدهیم یا ندهیم؟ | ۱۴ |
اما اوریاکاری ایشان را درک کرده، بدیشان گفت: «چرامرا امتحان میکنید؟ دیناری نزد من آرید تا آن راببینم.» | ۱۵ |
چون آن را حاضر کردند، بدیشان گفت: «این صورت و رقم از آن کیست؟» وی راگفتند: «از آن قیصر.» | ۱۶ |
عیسی در جواب ایشان گفت: «آنچه از قیصر است، به قیصر رد کنید وآنچه از خداست، به خدا.» و از او متعجب شدند. | ۱۷ |
و صدوقیان که منکر هستند نزد وی آمده، از او سوال نموده، گفتند: | ۱۸ |
«ای استاد، موسی به ما نوشت که هرگاه برادر کسی بمیرد و زنی بازگذاشته، اولادی نداشته باشد، برادرش زن او رابگیرد تا از بهر برادر خود نسلی پیدا نماید. | ۱۹ |
پس هفت برادر بودند که نخستین، زنی گرفته، بمرد واولادی نگذاشت. | ۲۰ |
پس ثانی او را گرفته، هم بیاولاد فوت شد و همچنین سومی. | ۲۱ |
تا آنکه آن هفت او را گرفتند و اولادی نگذاشتند و بعد ازهمه، زن فوت شد. | ۲۲ |
پس در قیامت چون برخیزند، زن کدامیک از ایشان خواهد بود ازآنجهت که هر هفت، او را به زنی گرفته بودند؟» | ۲۳ |
عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا گمراه نیستید از آنرو که کتب و قوت خدا را نمی دانید؟ | ۲۴ |
زیرا هنگامی که از مردگان برخیزند، نه نکاح میکنند و نه منکوحه میگردند، بلکه مانندفرشتگان، در آسمان میباشند. | ۲۵ |
اما در باب مردگان که برمی خیزند، در کتاب موسی در ذکربوته نخواندهاید چگونه خدا او را خطاب کرده، گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق وخدای یعقوب. | ۲۶ |
و او خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار گمراه شدهاید.» | ۲۷ |
و یکی از کاتبان، چون مباحثه ایشان را شنیده، دید که ایشان را جواب نیکو داد، پیش آمده، از او پرسید که «اول همه احکام کدام است؟» | ۲۸ |
عیسی او را جواب داد که «اول همه احکام این است که بشنوای اسرائیل، خداوندخدای ما خداوند واحد است. | ۲۹ |
و خداوندخدای خود را به تمامی دل و تمامی جان وتمامی خاطر و تمامی قوت خود محبت نما، که اول از احکام این است. | ۳۰ |
و دوم مثل اول است که همسایه خود را چون نفس خود محبت نما. بزرگتر از این دو، حکمی نیست.» | ۳۱ |
کاتب وی راگفت: «آفرینای استاد، نیکو گفتی، زیرا خداواحد است و سوای او دیگری نیست، | ۳۲ |
و او رابه تمامی دل و تمامی فهم و تمامی نفس و تمامی قوت محبت نمودن و همسایه خود را مثل خودمحبت نمودن، از همه قربانی های سوختنی وهدایا افضل است.» | ۳۳ |
چون عیسی بدید که عاقلانه جواب داد، به وی گفت: «از ملکوت خدادور نیستی.» و بعد از آن، هیچکس جرات نکردکه از او سوالی کند. | ۳۴ |
و هنگامی که عیسی در هیکل تعلیم میداد، متوجه شده، گفت: «چگونه کاتبان میگویند که مسیح پسر داود است؟ | ۳۵ |
و حال آنکه خود داود در روحالقدس میگوید که خداوند به خداوند من گفت برطرف راست من بنشین تا دشمنان تو را پای انداز تو سازم؟ | ۳۶ |
خودداود او را خداوند میخواند؛ پس چگونه او راپسر میباشد؟» و عوام الناس کلام او را به خشنودی میشنیدند. | ۳۷ |
پس در تعلیم خود گفت: «از کاتبان احتیاطکنید که خرامیدن در لباس دراز و تعظیم های دربازارها | ۳۸ |
و کرسی های اول در کنایس و جایهای صدر در ضیافتها را دوست میدارند. | ۳۹ |
اینان که خانه های بیوهزنان را میبلعند و نماز را به ریاطول میدهند، عقوبت شدیدتر خواهند یافت.» | ۴۰ |
و عیسی در مقابل بیتالمال نشسته، نظاره میکرد که مردم به چه وضع پول به بیتالمال میاندازند؛ و بسیاری از دولتمندان، بسیارمی انداختند. | ۴۱ |
آنگاه بیوهزنی فقیر آمده، دوفلس که یک ربع باشد انداخت. | ۴۲ |
پس شاگردان خود را پیش خوانده، به ایشان گفت: «هرآینه به شما میگویم این بیوهزن مسکین از همه آنانی که در خزانه انداختند، بیشتر داد. | ۴۳ |
زیرا که همه ایشان از زیادتی خود دادند، لیکن این زن ازحاجتمندی خود، آنچه داشت انداخت، یعنی تمام معیشت خود را.» | ۴۴ |