برای رهبر سرایندگان: در مایۀ «نابود نکن». غزل داوود دربارۀ زمانی که داوود از چنگ شائول به غار گریخت. ای خدا بر من رحم کن! بر من رحم کن، زیرا به تو پناه آوردهام. در زیر سایۀ بالهایت پناه میگیرم تا این بلا از من بگذرد. |
نزد خدای متعال، خدایی که همهٔ نیازهایم را برمیآورد، دعا میکنم. |
او از آسمان دعای مرا شنیده، مرا نجات خواهد بخشید و دشمنم را شکست خواهد داد. خدا محبت و وفاداری خود را از من دریغ نخواهد داشت. |
مردم درندهخو مانند شیر مرا محاصره کردهاند. دندانهای آنها همچون نیزه و پیکان و زبانشان مانند شمشیر، تیز و برّان است. |
ای خدا، جلال و شکوه تو بالاتر از آسمانها قرار گیرد و عظمت تو بر تمام جهان آشکار شود. |
دشمنانم برایم دام گستردهاند تا مرا گرفتار سازند و من در زیر بار غصه خم شدهام. آنها در سر راه من چاه کندند، اما خودشان در آن افتادند. |
ای خدا، من روحیهٔ خود را نباختهام و اعتماد خود را از دست ندادهام. من سرود خواهم خواند و تو را ستایش خواهم کرد. |
ای جان من بیدار شو! ای بربط و عود من، به صدا درآیید تا سپیده دم را بیدار سازیم! |
خدایا، در میان مردم تو را سپاس خواهم گفت و در میان قومها تو را ستایش خواهم کرد، |
زیرا محبت تو بینهایت عظیم است. |
ای خدا، جلال و شکوه تو بالاتر از آسمانها قرار گیرد و عظمت تو بر تمام جهان آشکار شود. |