וַיַּעַן אִיּוֹב וַיֹּאמַֽר׃ | 1 |
پس ایوب در جواب گفت: | ۱ |
שָׁמַעְתִּי כְאֵלֶּה רַבּוֹת מְנַחֲמֵי עָמָל כֻּלְּכֶֽם׃ | 2 |
«بسیارچیزها مثل این شنیدم. تسلی دهندگان مزاحم همه شما هستید. | ۲ |
הֲקֵץ לְדִבְרֵי־רוּחַ אוֹ מַה־יַּמְרִֽיצְךָ כִּי תַֽעֲנֶֽה׃ | 3 |
آیا سخنان باطل راانتها نخواهد شد؟ و کیست که تو را به جواب دادن تحریک میکند؟ | ۳ |
גַּם ׀ אָנֹכִי כָּכֶם אֲדַבֵּרָה לוּ יֵשׁ נַפְשְׁכֶם תַּחַת נַפְשִׁי אַחְבִּירָה עֲלֵיכֶם בְּמִלִּים וְאָנִיעָה עֲלֵיכֶם בְּמוֹ רֹאשִֽׁי׃ | 4 |
من نیز مثل شمامی توانستم بگویم، اگر جان شما در جای جان من میبود، و سخنها به ضد شما ترتیب دهم، و سرخود را بر شما بجنبانم، | ۴ |
אֲאַמִּצְכֶם בְּמוֹ־פִי וְנִיד שְׂפָתַי יַחְשֹֽׂךְ׃ | 5 |
لیکن شما را به دهان خود تقویت میدادم و تسلی لبهایم غم شما رارفع مینمود. | ۵ |
אִֽם־אֲדַבְּרָה לֹא־יֵחָשֵׂךְ כְּאֵבִי וְאַחְדְּלָה מַה־מִּנִּי יַהֲלֹֽךְ׃ | 6 |
«اگر من سخن گویم، غم من رفع نمی گردد؛ واگر ساکت شوم مرا چه راحت حاصل میشود؟ | ۶ |
אַךְ־עַתָּה הֶלְאָנִי הֲשִׁמּוֹתָ כׇּל־עֲדָתִֽי׃ | 7 |
لیکن الان او مرا خسته نموده است. تو تمامی جماعت مرا ویران ساختهای. | ۷ |
וַֽתִּקְמְטֵנִי לְעֵד הָיָה וַיָּקׇם בִּי כַחֲשִׁי בְּפָנַי יַעֲנֶֽה׃ | 8 |
مرا سخت گرفتی و این بر من شاهد شده است. و لاغری من به ضدمن برخاسته، روبرویم شهادت میدهد. | ۸ |
אַפּוֹ טָרַף ׀ וַֽיִּשְׂטְמֵנִי חָרַק עָלַי בְּשִׁנָּיו צָרִי ׀ יִלְטֹשׁ עֵינָיו לִֽי׃ | 9 |
در غضب خود مرا دریده و بر من جفا نموده است. دندانهایش را بر من افشرده و مثل دشمنم چشمان خود را بر من تیز کرده است. | ۹ |
פָּעֲרוּ עָלַי ׀ בְּפִיהֶם בְּחֶרְפָּה הִכּוּ לְחָיָי יַחַד עָלַי יִתְמַלָּאֽוּן׃ | 10 |
دهان خود را بر من گشودهاند، بر رخسار من به استحقارزدهاند، به ضد من با هم اجتماع نمودهاند. | ۱۰ |
יַסְגִּירֵנִי אֵל אֶל עֲוִיל וְעַל־יְדֵי רְשָׁעִים יִרְטֵֽנִי׃ | 11 |
خدامرا بهدست ظالمان تسلیم نموده، و مرا بهدست شریران افکنده است. | ۱۱ |
שָׁלֵו הָיִיתִי ׀ וַֽיְפַרְפְּרֵנִי וְאָחַז בְּעׇרְפִּי וַֽיְפַצְפְּצֵנִי וַיְקִימֵנִי לוֹ לְמַטָּרָֽה׃ | 12 |
چون در راحت بودم مراپاره پاره کرده است، و گردن مرا گرفته، مرا خردکرده، و مرا برای هدف خود نصب نموده است. | ۱۲ |
יָסֹבּוּ עָלַי ׀ רַבָּיו יְפַלַּח כִּלְיוֹתַי וְלֹא יַחְמֹל יִשְׁפֹּךְ לָאָרֶץ מְרֵרָתִֽי׃ | 13 |
تیرهایش مرا احاطه کرد. گرده هایم را پاره میکند و شفقت نمی نماید. و زهره مرا به زمین میریزد. | ۱۳ |
יִפְרְצֵנִי פֶרֶ ץ עַל־פְּנֵי־פָרֶץ יָרֻץ עָלַי כְּגִבּֽוֹר׃ | 14 |
مرا زخم بر زخم، مجروح میسازد ومثل جبار، بر من حمله میآورد. | ۱۴ |
שַׂק תָּפַרְתִּי עֲלֵי גִלְדִּי וְעֹלַלְתִּי בֶעָפָר קַרְנִֽי׃ | 15 |
بر پوست خود پلاس دوختهام، و شاخ خود را در خاک خوار نمودهام. | ۱۵ |
פָּנַי (חמרמרה) [חֳמַרְמְרוּ] מִנִּי־בֶכִי וְעַל עַפְעַפַּי צַלְמָֽוֶת׃ | 16 |
روی من از گریستن سرخ شده است، و بر مژگانم سایه موت است. | ۱۶ |
עַל לֹא־חָמָס בְּכַפָּי וּֽתְפִלָּתִי זַכָּֽה׃ | 17 |
اگرچه هیچ بیانصافی در دست من نیست، و دعای من پاک است. | ۱۷ |
אֶרֶץ אַל־תְּכַסִּי דָמִי וְֽאַל־יְהִי מָקוֹם לְזַעֲקָתִֽי׃ | 18 |
ای زمین خون مرا مپوشان، واستغاثه مرا آرام نباشد. | ۱۸ |
גַּם־עַתָּה הִנֵּה־בַשָּׁמַיִם עֵדִי וְשָׂהֲדִי בַּמְּרֹמִֽים׃ | 19 |
اینک الان نیز شاهد من در آسمان است، و گواه من در اعلی علیین. | ۱۹ |
מְלִיצַי רֵעָי אֶל־אֱלוֹהַּ דָּלְפָה עֵינִֽי׃ | 20 |
دوستانم مرا استهزا میکنند، لیکن چشمانم نزد خدا اشک میریزد. | ۲۰ |
וְיוֹכַח לְגֶבֶר עִם־אֱלוֹהַּ וּֽבֶן־אָדָם לְרֵעֵֽהוּ׃ | 21 |
و آیا برای انسان نزدخدا محاجه میکند، مثل بنی آدم که برای همسایه خود مینماید؟ | ۲۱ |
כִּֽי־שְׁנוֹת מִסְפָּר יֶאֱתָיוּ וְאֹרַח לֹא־אָשׁוּב אֶהֱלֹֽךְ׃ | 22 |
زیرا سالهای اندک سپری میشود، پس به راهی که برنمی گردم، خواهم رفت. | ۲۲ |