ובעז עלה השער וישב שם והנה הגאל עבר אשר דבר בעז ויאמר סורה שבה פה פלני אלמני ויסר וישב | 1 |
بوعز به دروازهٔ شهر که محل اجتماع مردم شهر بود رفت و در آنجا نشست. آنگاه آن مرد که نزدیکترین خویشاوند شوهر نعومی بود به آنجا آمد. بوعز او را صدا زده گفت: «بیا اینجا! میخواهم چند کلمهای با تو صحبت کنم.» او آمد و نزد بوعز نشست. |
ויקח עשרה אנשים מזקני העיר--ויאמר שבו פה וישבו | 2 |
آنگاه بوعز ده نفر از ریشسفیدان شهر را دعوت کرد تا شاهد باشند. |
ויאמר לגאל חלקת השדה אשר לאחינו לאלימלך מכרה נעמי השבה משדה מואב | 3 |
بوعز به خویشاوند خود گفت: «تو میدانی که نعومی از سرزمین موآب برگشته است. او در نظر دارد ملک برادرمان الیملک را بفروشد. |
ואני אמרתי אגלה אזנך לאמר קנה נגד הישבים ונגד זקני עמי--אם תגאל גאל ואם לא יגאל הגידה לי ואדע (ואדעה) כי אין זולתך לגאול ואנכי אחריך ויאמר אנכי אגאל | 4 |
فکر کردم بهتر است در این باره با تو صحبت کنم تا اگر مایل باشی، در حضور این جمع آن را خریداری نمایی. اگر خریدار آن هستی همین حالا بگو. در غیر این صورت خودم آن را میخرم. اما تو بر من مقدم هستی و بعد از تو حق من است که آن ملک را خریداری نمایم.» آن مرد جواب داد: «بسیار خوب، من آن را میخرم.» |
ויאמר בעז ביום קנותך השדה מיד נעמי ומאת רות המואביה אשת המת קניתי (קנית)--להקים שם המת על נחלתו | 5 |
بوعز به او گفت: «تو که زمین را میخری موظف هستی با روت نیز ازدواج کنی تا بچهدار شود و فرزندانش وارث آن زمین گردند و به این وسیله نام شوهرش زنده بماند.» |
ויאמר הגאל לא אוכל לגאול (לגאל) לי--פן אשחית את נחלתי גאל לך אתה את גאלתי כי לא אוכל לגאל | 6 |
آن مرد گفت: «در این صورت من از حق خرید زمین میگذرم، زیرا فرزند روت وارث ملک من نیز خواهد بود. تو آن را خریداری کن.» |
וזאת לפנים בישראל על הגאלה ועל התמורה לקים כל דבר שלף איש נעלו ונתן לרעהו וזאת התעודה בישראל | 7 |
(در آن روزگار در اسرائیل مرسوم بود که هرگاه شخصی میخواست حق خرید ملکی را به دیگری واگذار کند، کفشش را از پا درمیآورد و به او میداد. این عمل، معامله را در نظر مردم معتبر میساخت.) |
ויאמר הגאל לבעז קנה לך וישלף נעלו | 8 |
پس آن مرد وقتی به بوعز گفت: «تو آن زمین را خریداری کن»، کفشش را از پا درآورد و به او داد. |
ויאמר בעז לזקנים וכל העם עדים אתם היום כי קניתי את כל אשר לאלימלך ואת כל אשר לכליון ומחלון--מיד נעמי | 9 |
آنگاه بوعز به ریشسفیدان محل و مردمی که در آنجا ایستاده بودند گفت: «شما شاهد باشید که امروز من تمام املاک الیملک، کلیون و محلون را از نعومی خریدم. |
וגם את רות המאביה אשת מחלון קניתי לי לאשה להקים שם המת על נחלתו ולא יכרת שם המת מעם אחיו ומשער מקומו עדים אתם היום | 10 |
در ضمن با روت موآبی، زن بیوهٔ محلون ازدواج خواهم کرد تا او پسری بیاورد که وارث شوهر مرحومش گردد و به این وسیله نام او در خاندان و در زادگاهش زنده بماند.» |
ויאמרו כל העם אשר בשער והזקנים--עדים יתן יהוה את האשה הבאה אל ביתך כרחל וכלאה אשר בנו שתיהם את בית ישראל ועשה חיל באפרתה וקרא שם בבית לחם | 11 |
همهٔ مشایخ و مردمی که در آنجا بودند گفتند: «ما شاهد بر این معامله هستیم. خداوند این زنی را که به خانهٔ تو خواهد آمد، مانند راحیل و لیه بسازد که با هم دودمان اسرائیل را بنا کردند. باشد که تو در افراته و بیتلحم معروف و کامیاب شوی. |
ויהי ביתך כבית פרץ אשר ילדה תמר ליהודה--מן הזרע אשר יתן יהוה לך מן הנערה הזאת | 12 |
با فرزندانی که خداوند به وسیلۀ این زن به تو میبخشد، خاندان تو مانند خاندان فارَص پسر تامار و یهودا باشد.» |
ויקח בעז את רות ותהי לו לאשה ויבא אליה ויתן יהוה לה הריון ותלד בן | 13 |
پس بوعز با روت ازدواج کرد و خداوند به آنها پسری بخشید. |
ותאמרנה הנשים אל נעמי ברוך יהוה אשר לא השבית לך גאל היום ויקרא שמו בישראל | 14 |
زنان شهر بیتلحم به نعومی گفتند: «سپاس بر خداوند که تو را بیسرپرست نگذاشت و نوهای به تو بخشید. باشد که او در اسرائیل معروف شود. |
והיה לך למשיב נפש ולכלכל את שיבתך כי כלתך אשר אהבתך ילדתו אשר היא טובה לך משבעה בנים | 15 |
عروست که تو را دوست میدارد و برای تو از هفت پسر بهتر بوده، پسری به دنیا آورده است. این پسر جان تو را تازه خواهد کرد و در هنگام پیری از تو مراقبت خواهد نمود.» |
ותקח נעמי את הילד ותשתהו בחיקה ותהי לו לאמנת | 16 |
نعومی نوزاد را در آغوش گرفت و دایهٔ او شد. |
ותקראנה לו השכנות שם לאמר ילד בן לנעמי ותקראנה שמו עובד הוא אבי ישי אבי דוד | 17 |
زنان همسایه آن نوزاد را عوبید نامیده گفتند: «پسری برای نعومی متولد شد!» (عوبید پدر یَسا و پدر بزرگ داوود پادشاه است.) |
ואלה תולדות פרץ פרץ הוליד את חצרון | 18 |
این است نسب نامهٔ بوعز که از فارص شروع شده، به داوود ختم میشود: فارص، حصرون، رام، عمیناداب، نحشون، سلمون، بوعز، عوبید، یَسا و داوود. |
וחצרון הוליד את רם ורם הוליד את עמינדב | 19 |
ועמינדב הוליד את נחשון ונחשון הוליד את שלמה | 20 |
ושלמון הוליד את בעז ובעז הוליד את עובד | 21 |
ועבד הוליד את ישי וישי הוליד את דוד | 22 |