כי-תשב ללחום את-מושל-- בין תבין את-אשר לפניך | 1 |
چون با حاکم به غذا خوردن نشینی، درآنچه پیش روی تو است تامل نما. | ۱ |
ושמת שכין בלעך-- אם-בעל נפש אתה | 2 |
و اگر مرد اکول هستی کارد بر گلوی خودبگذار. | ۲ |
אל-תתאו למטעמותיו והוא לחם כזבים | 3 |
به خوراکهای لطیف او حریص مباش، زیراکه غذای فریبنده است. | ۳ |
אל-תיגע להעשיר מבינתך חדל | 4 |
برای دولتمند شدن خود را زحمت مرسان واز عقل خود باز ایست. | ۴ |
התעוף (התעיף) עיניך בו ואיננו כי עשה יעשה-לו כנפים כנשר ועיף (יעוף) השמים | 5 |
آیا چشمان خود را بر آن خواهی دوخت که نیست میباشد؟ زیرا که دولت البته برای خودبالها میسازد، و مثل عقاب در آسمان میپرد. | ۵ |
אל-תלחם--את-לחם רע עין ואל-תתאו למטעמתיו | 6 |
نان مرد تنگ نظر را مخور، و به جهت خوراکهای لطیف او حریص مباش. | ۶ |
כי כמו שער בנפשו-- כן-הוא אכול ושתה יאמר לך ולבו בל-עמך | 7 |
زیرا چنانکه در دل خود فکر میکند خود اوهمچنان است. تو را میگوید: بخور و بنوش، امادلش با تو نیست. | ۷ |
פתך-אכלת תקיאנה ושחת דבריך הנעימים | 8 |
لقمهای را که خوردهای قی خواهی کرد، وسخنان شیرین خود را بر باد خواهی داد. | ۸ |
באזני כסיל אל-תדבר כי-יבוז לשכל מליך | 9 |
به گوش احمق سخن مگو، زیرا حکمت کلامت را خوار خواهد شمرد. | ۹ |
אל-תסג גבול עולם ובשדי יתומים אל-תבא | 10 |
حد قدیم را منتقل مساز، و به مزرعه یتیمان داخل مشو، | ۱۰ |
כי-גאלם חזק הוא-יריב את-ריבם אתך | 11 |
زیرا که ولی ایشان زورآور است، و با تو دردعوی ایشان مقاومت خواهد کرد. | ۱۱ |
הביאה למוסר לבך ואזנך לאמרי-דעת | 12 |
دل خود را به ادب مایل گردان، و گوش خود را به کلام معرفت. | ۱۲ |
אל-תמנע מנער מוסר כי-תכנו בשבט לא ימות | 13 |
از طفل خود تادیب را باز مدار که اگر او رابا چوب بزنی نخواهد مرد، | ۱۳ |
אתה בשבט תכנו ונפשו משאול תציל (Sheol h7585) | 14 |
پس او را با چوب بزن، و جان او را از هاویه نجات خواهی داد. (Sheol h7585) | ۱۴ |
בני אם-חכם לבך-- ישמח לבי גם-אני | 15 |
ای پسر من اگر دل تو حکیم باشد، دل من (بلی دل ) من شادمان خواهد شد. | ۱۵ |
ותעלזנה כליותי-- בדבר שפתיך מישרים | 16 |
و گرده هایم وجد خواهد نمود، هنگامی که لبهای تو به راستی متکلم شود. | ۱۶ |
אל-יקנא לבך בחטאים כי אם-ביראת-יהוה כל-היום | 17 |
دل تو به جهت گناهکاران غیور نباشد، امابه جهت ترس خداوند تمامی روز غیور باش، | ۱۷ |
כי אם-יש אחרית ותקותך לא תכרת | 18 |
زیرا که البته آخرت هست، و امید تومنقطع نخواهد شد. | ۱۸ |
שמע-אתה בני וחכם ואשר בדרך לבך | 19 |
پس توای پسرم بشنو و حکیم باش، و دل خود را در طریق مستقیم گردان. | ۱۹ |
אל-תהי בסבאי-יין-- בזללי בשר למו | 20 |
از زمره میگساران مباش، و از آنانی که بدنهای خود را تلف میکنند. | ۲۰ |
כי-סבא וזולל יורש וקרעים תלביש נומה | 21 |
زیرا که میگسار و مسرف، فقیر میشود وصاحب خواب به خرقهها ملبس خواهد شد. | ۲۱ |
שמע לאביך זה ילדך ואל-תבוז כי-זקנה אמך | 22 |
پدر خویش را که تو را تولید نمود گوش گیر، و مادر خود را چون پیر شود خوار مشمار. | ۲۲ |
אמת קנה ואל-תמכר חכמה ומוסר ובינה | 23 |
راستی را بخر و آن را مفروش، و حکمت وادب و فهم را. | ۲۳ |
גול (גיל) יגיל אבי צדיק יולד (ויולד) חכם וישמח- (ישמח-) בו | 24 |
پدر فرزند عادل به غایت شادمان میشود، و والد پسر حکیم از او مسرور خواهد گشت. | ۲۴ |
ישמח-אביך ואמך ותגל יולדתך | 25 |
پدرت و مادرت شادمان خواهند شد، ووالده تو مسرور خواهد گردید. | ۲۵ |
תנה-בני לבך לי ועיניך דרכי תרצנה (תצרנה) | 26 |
ای پسرم دل خود را به من بده، و چشمان تو به راههای من شاد باشد، | ۲۶ |
כי-שוחה עמקה זונה ובאר צרה נכריה | 27 |
چونکه زن زانیه حفرهای عمیق است، و زن بیگانه چاه تنگ. | ۲۷ |
אף-היא כחתף תארב ובוגדים באדם תוסף | 28 |
او نیز مثل راهزن در کمین میباشد، وخیانتکاران را در میان مردم میافزاید. | ۲۸ |
למי אוי למי אבוי למי מדונים (מדינים) למי שיח-- למי פצעים חנם למי חכללות עינים | 29 |
وای از آن کیست و شقاوت از آن که ونزاعها از آن کدام و زاری از آن کیست وجراحت های بیسبب از آن که و سرخی چشمان از آن کدام؟ | ۲۹ |
למאחרים על-היין-- לבאים לחקר ממסך | 30 |
آنانی را است که شرب مدام مینمایند، و برای چشیدن شراب ممزوج داخل میشوند. | ۳۰ |
אל-תרא יין כי יתאדם כי-יתן בכיס (בכוס) עינו יתהלך במישרים | 31 |
به شراب نگاه مکن وقتی که سرخفام است، حینی که حبابهای خود را در جام ظاهر میسازد، و به ملایمت فرو میرود. | ۳۱ |
אחריתו כנחש ישך וכצפעני יפרש | 32 |
اما در آخر مثل مار خواهد گزید، و مانندافعی نیش خواهد زد. | ۳۲ |
עיניך יראו זרות ולבך ידבר תהפכות | 33 |
چشمان تو چیزهای غریب را خواهد دید، و دل تو به چیزهای کج تنطق خواهد نمود، | ۳۳ |
והיית כשכב בלב-ים וכשכב בראש חבל | 34 |
و مثل کسیکه در میان دریا میخوابدخواهی شد، یا مانند کسیکه بر سر دکل کشتی میخسبد، | ۳۴ |
הכוני בל-חליתי-- הלמוני בל-ידעתי מתי אקיץ אוסיף אבקשנו עוד | 35 |
و خواهی گفت: مرا زدند لیکن درد رااحساس نکردم، مرا زجر نمودند لیکن نفهمیدم. پس کی بیدار خواهم شد؟ همچنین معاودت میکنم و بار دیگر آن را میطلبم. | ۳۵ |