רדי ושבי על עפר בתולת בת בבל--שבי לארץ אין כסא בת כשדים כי לא תוסיפי יקראו לך רכה וענגה | 1 |
خداوند میگوید: «ای بابِل، از تخت خود به زیر بیا و بر خاک بنشین، زیرا دوران عظمت تو به سر آمده است. تو زمانی مانند یک شاهزادهٔ باکره، لطیف و نازنین بودی، اما اینک بردهای بیش نیستی. |
קחי רחים וטחני קמח גלי צמתך חשפי שבל גלי שוק עברי נהרות | 2 |
دستاس را بگیر و گندم را آرد کن. روبندت را بردار، دامنت را بالا بگیر تا از نهرها عبور کنی. |
תגל ערותך--גם תראה חרפתך נקם אקח ולא אפגע אדם | 3 |
تو عریان و رسوا خواهی شد. من از تو انتقام خواهم گرفت و به تو رحم نخواهم کرد.» |
גאלנו יהוה צבאות שמו--קדוש ישראל | 4 |
بله، خدای قدوس اسرائیل که نامش خداوند لشکرهای آسمان است ما را از دست بابِل نجات خواهد داد! |
שבי דומם ובאי בחשך בת כשדים כי לא תוסיפי יקראו לך גברת ממלכות | 5 |
خداوند به بابِل میگوید: «ای بابِل، در تاریکی بنشین و خاموش باش. دیگر تو را”ملکهٔ ممالک“نخواهند خواند. |
קצפתי על עמי חללתי נחלתי ואתנם בידך לא שמת להם רחמים--על זקן הכבדת עלך מאד | 6 |
ای بابِل، من بر قوم خود اسرائیل خشمگین بودم و برای اینکه آنان را تنبیه کرده باشم، اجازه دادم به چنگ تو بیفتند، اما تو بر آنان رحم نکردی و حتی پیران را به انجام کارهای سخت واداشتی. |
ותאמרי לעולם אהיה גברת--עד לא שמת אלה על לבך לא זכרת אחריתה | 7 |
تو گمان کردی همیشه ملکه خواهی بود؛ و هرگز به عاقبت کار خود نیندیشیدی. |
ועתה שמעי זאת עדינה היושבת לבטח האמרה בלבבה אני ואפסי עוד לא אשב אלמנה ולא אדע שכול | 8 |
«ای مملکت خوشگذران که فکر میکنی در امن و امان هستی، گوش کن. تو خود را مانند خدا، بینظیر میدانی. میگویی:”من هرگز بیوه نخواهم شد. هیچگاه فرزندانم را از دست نخواهم داد.“ |
ותבאנה לך שתי אלה רגע ביום אחד שכול ואלמן כתמם באו עליך ברב כשפיך בעצמת חבריך מאד | 9 |
اما با وجود تمام جادوگریهایت، در یک لحظه و در یک روز این دو بلا بر سرت خواهند آمد: هم بیوه میشوی و هم بیاولاد. |
ותבטחי ברעתך אמרת אין ראני--חכמתך ודעתך היא שובבתך ותאמרי בלבך אני ואפסי עוד | 10 |
«تو با خیال راحت به شرارت خود ادامه دادی و گمان کردی هیچکس تو را نمیبیند. علم و دانش تو باعث شد منحرف شوی و به خود بگویی:”من هستم، و غیر از من کسی نیست.“ |
ובא עליך רעה לא תדעי שחרה ותפל עליך הוה לא תוכלי כפרה ותבא עליך פתאם שאה לא תדעי | 11 |
بنابراین، بلا بر تو خواهم فرستاد و تو نخواهی توانست با سحر و جادویت آن را دفع کنی. ویرانی غیرمنتظرهای که فکرش را نکردهای بر تو خواهد آمد. |
עמדי נא בחבריך וברב כשפיך באשר יגעת מנעוריך אולי תוכלי הועיל אולי תערוצי | 12 |
«ارواح ناپاک را که طی این سالها پرستش میکردی احضار کن. آنها را صدا کن تا بیایند و به تو کمک کنند تا شاید باز بتوانی در دل دشمنانت ترس و وحشت ایجاد کنی! |
נלאית ברב עצתיך יעמדו נא ויושיעך הברו (הברי) שמים החזים בכוכבים מודעים לחדשים מאשר יבאו עליך | 13 |
تو مشاوران زیادی داری طالعبینان و ستارهشناسانی که میکوشند تو را از رویدادهای آینده آگاه سازند. آنها را فرا خوان تا به تو کمک کنند. |
הנה היו כקש אש שרפתם לא יצילו את נפשם מיד להבה אין גחלת לחמם אור לשבת נגדו | 14 |
اما بدان که آنان همچون کاه در آتش خواهند سوخت. آنان قادر نخواهند بود حتی خود را نجات دهند، زیرا آن آتش، آتشی نخواهد بود که آنان بخواهند خود را با آن گرم کنند، بلکه آتشی که همه چیز را میسوزاند! |
כן היו לך אשר יגעת סחריך מנעוריך איש לעברו תעו--אין מושיעך | 15 |
تنها سودی که از این مشاوران دیرینه عایدت میشود همین است! همۀ آنان به راه خود خواهند رفت و تو را تنها خواهند گذاشت، و کسی نخواهد ماند تا تو را نجات دهد.» |