וילך רחבעם שכמה כי שכם באו כל ישראל להמליך אתו | 1 |
رحبعام به شکیم رفت، زیرا ده قبیله اسرائیل در آنجا جمع شده بودند تا او را پادشاه سازند. |
ויהי כשמע ירבעם בן נבט והוא במצרים אשר ברח מפני שלמה המלך--וישב ירבעם ממצרים | 2 |
یربعام که از ترس سلیمان به مصر فرار کرده بود، بهوسیلۀ یارانش از این موضوع باخبر شد و از مصر بازگشت. او همراه ده قبیلهٔ اسرائیل نزد رحبعام رفت و گفت: |
וישלחו ויקראו לו ויבא ירבעם וכל ישראל וידברו אל רחבעם לאמר | 3 |
אביך הקשה את עלנו ועתה הקל מעבודת אביך הקשה ומעלו הכבד אשר נתן עלינו--ונעבדך | 4 |
«پدر تو سلیمان، پادشاه بسیار سختگیری بود. اگر تو میخواهی بر ما سلطنت نمایی باید قول بدهی مثل او سختگیر نباشی و با مهربانی با ما رفتار کنی.» |
ויאמר אלהם עוד שלשת ימים--ושובו אלי וילך העם | 5 |
رحبعام جواب داد: «سه روز به من فرصت بدهید تا در این باره تصمیم بگیرم.» آنها نیز قبول کردند. |
ויועץ המלך רחבעם את הזקנים אשר היו עמדים לפני שלמה אביו בהיתו חי לאמר איך אתם נועצים להשיב לעם הזה דבר | 6 |
رحبعام با ریشسفیدان قوم که قبلاً مشاوران پدرش سلیمان بودند، مشورت کرد و از ایشان پرسید: «به نظر شما باید به مردم چه جوابی بدهم؟» |
וידברו אליו לאמר אם תהיה לטוב להעם הזה ורציתם ודברת אלהם דברים טובים--והיו לך עבדים כל הימים | 7 |
گفتند: «اگر میخواهی این مردم همیشه مطیع تو باشند، جواب نرمی به ایشان بده و موافقت نما که با ایشان خوشرفتاری کنی.» |
ויעזב את עצת הזקנים אשר יעצהו ויועץ את הילדים אשר גדלו אתו העמדים לפניו | 8 |
ولی رحبعام نصیحت ریشسفیدان را نپذیرفت و رفت با مشاوران جوان خود که با او پرورش یافته بودند مشورت کرد. |
ויאמר אלהם מה אתם נועצים ונשיב דבר את העם הזה אשר דברו אלי לאמר הקל מן העל אשר נתן אביך עלינו | 9 |
او از آنها پرسید: «به نظر شما باید به این مردم که به من میگویند:”مثل پدرت سختگیر نباش.“چه جوابی بدهم؟» |
וידברו אתו הילדים אשר גדלו אתו לאמר כה תאמר לעם אשר דברו אליך לאמר אביך הכביד את עלנו ואתה הקל מעלינו כה תאמר אלהם קטני עבה ממתני אבי | 10 |
مشاوران جوانش به او گفتند: «به مردم بگو:”انگشت کوچک من از کمر پدرم کلفتتر است! |
ועתה אבי העמיס עליכם על כבד ואני אסיף על עלכם אבי יסר אתכם בשוטים ואני בעקרבים | 11 |
اگر فکر میکنید پدرم سختگیر بود، بدانید که من از او سختگیرتر هستم! پدرم برای تنبیه شما از تازیانه استفاده میکرد، ولی من از شلّاق خاردار استفاده خواهم کرد.“» |
ויבא ירבעם וכל העם אל רחבעם ביום השלשי כאשר דבר המלך לאמר שובו אלי ביום השלשי | 12 |
بعد از سه روز همانطور که رحبعام پادشاه گفته بود یربعام همراه قوم نزد او رفت. |
ויענם המלך קשה ויעזב המלך רחבעם את עצת הזקנים | 13 |
رحبعام پادشاه جواب تندی به آنها داد. او نصیحت ریشسفیدان را نشنیده گرفت و آنچه جوانان گفته بودند به قوم بازگفت. |
וידבר אלהם כעצת הילדים לאמר אכביד את עלכם ואני אסיף עליו אבי יסר אתכם בשוטים ואני בעקרבים | 14 |
ולא שמע המלך אל העם כי היתה נסבה מעם האלהים--למען הקים יהוה את דברו אשר דבר ביד אחיהו השלוני אל ירבעם בן נבט | 15 |
پس پادشاه به مردم جواب رد داد، زیرا دست خدا در این کار بود تا وعدهای را که بهوسیلۀ اخیای نبی به یربعام داده بود، عملی کند. |
וכל ישראל כי לא שמע המלך להם וישיבו העם את המלך לאמר מה לנו חלק בדויד ולא נחלה בבן ישי איש לאהליך ישראל עתה ראה ביתך דויד וילך כל ישראל לאהליו | 16 |
وقتی مردم دیدند که پادشاه جدید به خواستههای ایشان هیچ اهمیتی نمیدهد، فریاد برآوردند: «ما خاندان داوود را نمیخواهیم! ما با پسر یَسا کاری نداریم! ای مردم بیایید، به شهرهای خود برگردیم. بگذارید رحبعام بر خاندان خودش سلطنت کند.» به این ترتیب قبیلههای اسرائیل رحبعام را ترک نمودند، و او فقط بر سرزمین یهودا پادشاه شد. |
ובני ישראל הישבים בערי יהודה--וימלך עליהם רחבעם | 17 |
וישלח המלך רחבעם את הדרם אשר על המס וירגמו בו בני ישראל אבן וימת והמלך רחבעם התאמץ לעלות במרכבה לנוס ירושלם | 18 |
چندی بعد رحبعام پادشاه، ادونیرام، سرپرست کارهای اجباری را فرستاد تا قبیلههای اسرائیل را بررسی کند. اما مردم او را سنگسار کرده کشتند و رحبعام با عجله سوار بر ارابه شده، به اورشلیم گریخت. |
ויפשעו ישראל בבית דויד עד היום הזה | 19 |
به این ترتیب، تا به امروز اسرائیل بر ضد خاندان داوود هستند. |