عیسی این حکایت را نیز برای شاگردان خود تعریف کرد: «مردی ثروتمند مباشری داشت که به حساب داراییهای او رسیدگی میکرد. اما به او خبر رسید که مباشرش اموال او را به هدر میدهد. |
پس او را خواست و به او گفت: شنیدهام که اموال مرا حیف و میل میکنی! پس هر چه زودتر حسابهایت را ببند، چون از کار برکنارت خواهم کرد! |
«مباشر پیش خود فکر کرد: حالا چه کنم؟ وقتی از این کار برکنار شدم، نه قدرت بیل زدن دارم، و نه غرورم اجازه میدهد گدایی کنم. |
فهمیدم چه کنم! باید کاری کنم که وقتی از اینجا میروم، دوستان زیادی داشته باشم تا از من نگهداری کنند. |
«پس هر یک از بدهکاران ارباب خود را فرا خواند و با ایشان گفتگو کرد. از اولی پرسید: چقدر به ارباب من بدهکاری؟ |
«جواب داد: صد حلب روغن زیتون. «مباشر گفت: درست است. این هم قبضی است که امضا کردهای. پارهاش کن و در یک قبض دیگر، بنویس پنجاه حلب! |
«از دیگری پرسید: تو چقدر بدهکاری؟ «جواب داد: صد خروار گندم. «به او گفت: قبض خود را بگیر و به جای آن بنویس هشتاد خروار! |
«آن مرد ثروتمند، مباشر متقلب را تحسین کرد، زیرا با زیرکی عمل کرده بود! در واقع، مردمان این دنیا در روابط خود با دنیای پیرامون خود، زیرکتر از فرزندان نور هستند. (aiōn g165) |
به شما میگویم که از مال و منال دنیایی خود استفاده کنید تا دوستانی برای خود بیابید. آنگاه وقتی اموال زمینیتان از میان رفت، در مَسکنهای جاودانی پذیرفته خواهید شد. (aiōnios g166) |
«اگر در کارهای کوچک درستکار باشید، در کارهای بزرگ نیز درستکار خواهید بود؛ و اگر در امور جزئی نادرست باشید، در انجام وظایف بزرگ نیز نادرست خواهید بود. |
پس اگر در مورد ثروتهای دنیوی، امین و درستکار نبودید، چگونه در خصوص ثروتهای حقیقی در آسمان به شما اعتماد خواهند کرد؟ |
و اگر در مال دیگران خیانت کنید، چه کسی مال خود شما را به دستتان خواهد سپرد؟ |
«هیچ خدمتکاری نمیتواند به دو ارباب خدمت کند، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مِهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. همچنین نمیتوانید هم بندهٔ خدا باشید و هم بندهٔ پول.» |
فریسیها وقتی این سخنان را شنیدند، او را مسخره کردند، زیرا که پولدوست بودند. |
عیسی به ایشان فرمود: «شما دوست دارید خود را در نظر مردم عادل و درستکار نشان دهید، اما خدا از دل شما باخبر است. آنچه مردم برایش ارزش بسیاری قائلاند، در نظر خدا نفرتانگیز و ناپسند است. |
تا پیش از موعظههای یحیی، تورات موسی و نوشتههای انبیا راهنمای شما بودند. اما حال که یحیی مژده فرا رسیدن ملکوت خدا را داده است، مردم میکوشند به زور وارد آن گردند. |
اما این بدان معنی نیست که تورات اعتبار خود را از دست داده باشد. آسانتر است که آسمان و زمین از میان برود تا نقطهای از تورات بیفتد. |
«هر که زن خود را طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج کند، زنا کرده است، و هر مردی نیز که با زن طلاق داده شدهای ازدواج کند، مرتکب زنا شده است.» |
عیسی فرمود: «مرد ثروتمندی بود که جامههای نفیس و گرانبها میپوشید و هر روز به عیش و نوش و خوشگذرانی میپرداخت. |
فقیری زخمآلود نیز بود، به نام ایلعازر، که او را کنار دروازۀ خانهٔ آن ثروتمند میگذاشتند. |
ایلعازر آرزو میداشت که از پس مانده خوراک او، شکم خود را سیر کند. حتی سگها نیز میآمدند و زخمهایش را میلیسیدند. |
«سرانجام آن فقیر مرد و فرشتهها او را نزد ابراهیم بردند، جایی که نیکان به سر میبرند. آن ثروتمند هم مرد و او را دفن کردند، |
اما روحش به دنیای مردگان رفت. در آنجا، در همان حالی که عذاب میکشید، به بالا نگاه کرد و از دور ابراهیم را دید که ایلعازر در کنارش ایستاده است. (Hadēs g86) |
پس فریاد زد: ای پدرم ابراهیم، بر من رحم کن و ایلعازر را به اینجا بفرست تا فقط انگشتش را در آب فرو ببرد و زبانم را خنک سازد، چون در میان این شعلهها عذاب میکشم! |
«اما ابراهیم به او گفت: فرزندم، به خاطر بیاور که تو در زندگی، هر چه میخواستی، داشتی، اما ایلعازر از همه چیز محروم بود. پس حالا او در آسایش است و تو در عذاب! |
از این گذشته، شکاف عمیقی ما را از یکدیگر جدا میکند، به طوری که نه ساکنین اینجا میتوانند به آن سو بیایند و نه ساکنین آنجا به این سو. |
«مرد ثروتمند گفت: ای پدرم ابراهیم، پس التماس میکنم که او را به خانه پدرم بفرستی، |
تا پنج برادر مرا از وجود این محل رنج و عذاب آگاه سازد، مبادا آنان نیز پس از مرگ به اینجا بیایند! |
ابراهیم فرمود: موسی و انبیا بارها و بارها ایشان را از این امر آگاه ساختهاند. برادرانت میتوانند به سخنان ایشان توجه کنند. |
«آن ثروتمند جواب داد: نه، ای پدرم ابراهیم! برادرانم به کلام آنها توجهی نمیکنند. اما اگر کسی از مردگان نزد ایشان برود، بدون شک از گناهانشان توبه خواهند کرد. |
«ابراهیم فرمود: اگر به سخنان موسی و انبیا توجهی ندارند، حتی اگر کسی از مردگان هم نزد ایشان برود، به سخنان او توجه نخواهند کرد و به راه راست هدایت نخواهند شد.» |