وقتی با حاکم سر سفره مینشینی، به خاطر بسپار با چه کسی روبرو هستی. |
اگر آدم پرخوری هستی، کارد بر گلویت بگذار |
و شیفتهٔ غذاهای لذیذ او نشو، زیرا ممکن است فریبی در کار باشد. |
عاقل باش و برای به چنگ آوردن ثروت، خودت را خسته نکن، |
زیرا ثروت ناپایدار است و مانند عقاب میپرد و ناپدید میشود. |
از سفرهٔ آدم خسیس غذا نخور و برای غذاهای لذیذ او حریص نباش، |
چون او حساب هر چه را که بخوری در فکرش نگه میدارد. او تعارف میکند و میگوید: «بخور و بنوش»، اما این را از ته دل نمیگوید. |
لقمهای را که خوردهای استفراغ خواهی کرد و تشکرات تو بر باد خواهد رفت. |
آدم نادان را نصیحت نکن، چون او سخنان حکیمانه تو را خوار خواهد شمرد. |
حدود ملک خود را که از قدیم تعیین شده، تغییر نده و زمین یتیمان را غصب نکن، |
زیرا حامی ایشان قدرتمند است و به داد آنها خواهد رسید. |
وقتی دیگران تو را تأدیب میکنند، با تمام دل آن را بپذیر و به سخنان آموزندهشان گوش فرا ده. |
از تأدیب کردن فرزند خویش کوتاهی نکن. چوب تنبیه او را نخواهد کشت. |
او را با چوب تنبیه کن که جانش را از هلاکت نجات خواهی داد. (Sheol h7585) |
پسرم، اگر حکمت در دل تو باشد، دل من شاد خواهد شد |
و هنگامی که دهانت به راستی سخن بگوید، وجود من به وجد خواهد آمد. |
به گناهکاران حسادت نورز، بلکه اشتیاق تو اطاعت از خداوند باشد؛ |
زیرا در این صورت آیندهٔ خوبی خواهی داشت و امید تو بر باد نخواهد رفت. |
ای پسرم، عاقل باش و به سخنانم گوش فرا ده. در راه راست گام بردار |
و با آدمهای میگسار و شکمپرست معاشرت نکن، |
زیرا کسانی که کارشان فقط خوردن و خوابیدن است، فقیر و محتاج خواهند شد. |
نصیحت پدرت را که تو را به وجود آورده گوش بگیر و مادر پیرت را خوار مشمار. |
در پی حقیقت باش و حکمت و ادب و فهم را کسب کن و به هیچ قیمت آنها را از دست نده. |
فرزندی درستکار و دانا باش تا مایهٔ شادی و خشنودی پدر و مادرت شوی. |
ای پسرم، به من گوش بده و از زندگی من سرمشق بگیر. |
بدان که زن بدکاره دام خطرناکی است. |
او مانند راهزن در کمین قربانیان خود مینشیند و باعث میشود مردان زیادی خیانتکار شوند. |
مصیبت و بدبختی گریبانگیر چه کسی میشود؟ آن کیست که دائم نزاع به پا میکند و مینالد، بیجهت زخمی میشود و چشمانش تار میگردد؟ |
کسی که دائم شراب میخورد و به دنبال میگساری میرود. |
پس فریفتهٔ شراب قرمز نشو که در پیاله به تو چشمک میزند و سپس به نرمی از گلویت پایین میرود؛ |
زیرا در پایان، مثل مار سمی تو را نیش خواهد زد و چون افعی تو را خواهد گزید. |
چشمانت چیزهای عجیب و غریب خواهند دید و گرفتار وهم و خیال خواهی شد. |
مانند کسی خواهی بود که بر سر دکل کشتی که دستخوش امواج دریاست خوابیده باشد. |
خواهی گفت: «مرا زدند ولی دردی احساس نمیکنم. کی به هوش میآیم تا پیالهای دیگر بنوشم؟» |