پس ایوب در جواب گفت: | ۱ |
«امروز نیز شکایت من تلخ است، وضرب من از ناله من سنگینتر. | ۲ |
کاش میدانستم که او را کجا یابم، تا آنکه نزد کرسی او بیایم. | ۳ |
آنگاه دعوی خود را به حضور وی ترتیب میدادم، ودهان خود را از حجتها پر میساختم. | ۴ |
سخنانی را که در جواب من میگفت میدانستم، و آنچه راکه به من میگفت میفهمیدم. | ۵ |
آیا به عظمت قوت خود با من مخاصمه مینمود؟ حاشا! بلکه به من التفات میکرد. | ۶ |
آنگاه مرد راست با اومحاجه مینمود و از داور خود تا به ابد نجات مییافتم. | ۷ |
اینک به طرف مشرق میروم و اویافت نمی شود و به طرف مغرب و او را نمی بینم. | ۸ |
به طرف شمال جایی که او عمل میکند، و او رامشاهده نمی کنم. و او خود را به طرف جنوب میپوشاند و او را نمی بینم، | ۹ |
زیرا او طریقی راکه میروم میداند و چون مرا میآزماید، مثل طلابیرون میآیم. | ۱۰ |
پایم اثر اقدام او را گرفته است وطریق او را نگاه داشته، از آن تجاوز نمی کنم. | ۱۱ |
از فرمان لبهای وی برنگشتم و سخنان دهان اورا زیاده از رزق خود ذخیره کردم. | ۱۲ |
لیکن اوواحد است و کیست که او را برگرداند؟ و آنچه دل او میخواهد، به عمل میآورد. | ۱۳ |
زیرا آنچه را که بر من مقدر شده است بجا میآورد، و چیزهای بسیار مثل این نزد وی است. | ۱۴ |
از این جهت ازحضور او هراسان هستم، و چون تفکر مینمایم از او میترسم، | ۱۵ |
زیرا خدا دل مرا ضعیف کرده است، و قادرمطلق مرا هراسان گردانیده. | ۱۶ |
چونکه پیش از تاریکی منقطع نشدم، و ظلمت غلیظ را از نزد من نپوشانید. | ۱۷ |