به اشخاص شریر حسادت نورز و آرزو نکن که با آنها دوست شوی، |
زیرا تمام فکر و ذکر آنها این است که به مردم ظلم کنند. |
خانه با حکمت بنا میشود و با فهم استوار میگردد، |
اتاقهایش با دانایی از اسباب نفیس و گرانبها پر میشود. |
آدم دانا و فهمیده از قدرت زیاد برخوردار است و دائم به قدرت خویش میافزاید. |
پیروزی در جنگ بستگی به تدابیر خوب و مشورت زیاد دارد. |
نادان نمیتواند به حکمت دست یابد؛ وقتی موضوع مهمی مورد بحث قرار میگیرد، او حرفی برای گفتن ندارد. |
کسی که دائم نقشههای پلید در سر بپروراند، عاقبت رسوا خواهد شد. |
نقشههای آدم جاهل گناهآلود است و کسی که دیگران را مسخره میکند مورد نفرت همهٔ مردم میباشد. |
اگر نتوانی سختیهای زندگی را تحمل کنی، آدم ضعیفی هستی. |
از نجات دادن کسی که به ناحق به مرگ محکوم شده است کوتاهی نکن. |
نگو که از جریان بیخبر بودهای، زیرا خدایی که جان تو در دست اوست و از دل تو آگاه است، میداند که تو از همه چیز باخبر بودهای. او هر کسی را مطابق اعمالش جزا خواهد داد. |
پسرم، همانطور که خوردن عسل کام تو را شیرین میکند، همچنان کسب حکمت برای جان تو شیرین خواهد بود. کسی که حکمت بیاموزد آیندهٔ خوبی در انتظارش خواهد بود و امیدهایش بر باد نخواهد رفت. |
ای شریر، در کمین خانۀ شخص عادل نباش و منزلی را که او در آن زندگی میکند، تاراج نکن، |
زیرا عادل حتی اگر هفت بار هم بیفتد، باز برخواهد خاست، اما شریران گرفتار بلا شده، سرنگون خواهند شد. |
وقتی دشمنت دچار مصیبتی میشود شادی نکن و هنگامی که میافتد دلشاد نشو، |
زیرا ممکن است خداوند این کار تو را نپسندد و از مجازات او دست بردارد! |
به سبب بدکاران خودت را ناراحت نکن و به آنها حسادت نورز، |
زیرا شخص بدکار آیندهای ندارد و چراغش خاموش خواهد شد. |
پسرم، از خداوند و پادشاه بترس و با کسانی که بر ضد ایشان شورش میکنند همدست نشو، |
کیست که بداند خداوند یا پادشاه چه بلایی بر سر چنین کسان خواهد آورد؟ |
قاضی نباید در داوری از کسی طرفداری کند. |
هر که به مجرم بگوید: «تو بیگناهی»، مورد لعنت و نفرت همهٔ مردم واقع خواهد شد، |
ولی آنکه گناهکار را محکوم کند سعادت و برکت نصیبش خواهد گردید. |
جواب صادقانه مانند بوسهٔ دوست دلچسب است. |
اول کسب و کاری داشته باش بعد خانه و خانواده تشکیل بده. |
علیه همسایهٔ خود شهادت دروغ نده و سخنان نادرست دربارهاش بر زبان نیاور. |
نگو: «هر چه بر سرم آورده تلافی خواهم کرد.» |
از کنار مزرعهٔ شخص تنبل و کمعقل گذشتم؛ |
همه جا خار روییده بود، علفهای هرز زمین را پوشانده و دیوار مزرعه فرو ریخته بود. |
با دیدن این منظره به فکر فرو رفتم و این درس را آموختم: |
کمی خواب بیشتر، کمی چُرت بیشتر، کمی دست رو دست گذاشتن و استراحت بیشتر، |
و فقر و تنگدستی همچون راهزنی مسلح به سراغ تو خواهد آمد. |