ⳘⲀⲢⲔⲞⲚ 1
| آغازِ اِنجیل عیسی مسیح، پسر خدا: |
2 ⲃ̅ ⲔⲀⲦⲀ ⲪⲢⲎϮ ⲈⲦⲤϦⲎⲞⲨⲦ ϦⲈⲚⲎⲤⲀⲒⲀⲤ ⲠⲒⲠⲢⲞⲪⲎⲦⲎⲤ ϪⲈ ϨⲎⲠⲠⲈ ϮⲚⲀⲞⲨⲰⲢⲠ ⲘⲠⲀⲄⲄⲈⲖⲞⲤ ϦⲀⲦϨⲎ ⲘⲠⲈⲔϨⲞ ⲪⲎ ⲈⲐⲚⲀⲤⲞⲂϮ ⲘⲠⲈⲔⲘⲰⲒⲦ ϦⲀϪⲰⲔ.
| همان‌گونه که در کتاب اشعیای نبی نوشته شده: «من پیام‌آور خود را پیشاپیش تو می‌فرستم، و او راهت را آماده خواهد ساخت. |
| او صدایی است که در بیابان بانگ بر می‌آوَرَد و می‌گوید:”راه را برای آمدن خداوند آماده کنید! جاده را برای او هموار سازید!“» |
| این شخص همان یحیای تعمیددهنده بود که در بیابان ظاهر شده، به مردم موعظه می‌کرد که تعمید بگیرند تا نشان دهند که از گناهانشان دست کشیده‌اند و به سوی خدا بازگشته‌اند تا گناهانشان آمرزیده شود. |
5 ⲉ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀⲨⲚⲎⲞⲨ ⲈⲂⲞⲖ ϨⲀⲢⲞϤ ⲚϪⲈⲚⲀ ϮⲒⲞⲨⲆⲈⲀ ⲦⲎⲢⲤ ⲚⲬⲰⲢⲀ ⲚⲈⲘ ⲚⲀ ⲒⲈⲢⲞⲤⲀⲖⲎⲘ ⲦⲎⲢⲞⲨ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀⲨϬⲒⲰⲘⲤ ⲚⲦⲞⲦϤ ϦⲈⲚⲠⲒⲒⲞⲢⲆⲀⲚⲎ ⲤⲚⲒⲀⲢⲞ ⲈⲨⲞⲨⲰⲚϨ ⲚⲚⲞⲨⲚⲞⲂⲒ ⲈⲂⲞⲖ.
| مردم از اورشلیم و از تمام سرزمین یهودیه به آن بیابان می‌شتافتند تا سخنان او را بشنوند. آنان به اعمال و رفتار بد خود اعتراف می‌کردند و از یحیی در رود اردن تعمید می‌گرفتند. |
6 ⲋ̅ ⲒⲰⲀⲚⲚⲎⲤ ⲆⲈ ⲚⲀⲢⲈ ϨⲀⲚϤⲰⲒ ⲚϬⲀⲘⲞⲨⲖ ⲦⲞⲒ ϨⲒⲰⲦϤ ⲞⲨⲞϨ ⲈϤⲘⲎⲢ ⲚⲞⲨⲘⲞϪϦ ⲚϢⲀⲢ ⲈϪⲈⲚ ⲦⲈϤϮⲠⲒ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϤⲞⲨⲈⲘ ϢϪⲈ ⲚⲈⲘ ⲈⲂⲒⲰ ⲚⲦⲈⲦⲔⲞⲒ.
| لباس یحیی از پشم شتر و کمربند او از چرم و خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود. |
7 ⲍ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϤϨⲒⲰⲒϢ ⲈϤϪⲰ ⲘⲘⲞⲤ ϪⲈ ϤⲚⲎ ⲞⲨ ⲘⲈⲚⲈⲚⲤⲰⲒ ⲚϪⲈⲪⲎ ⲈⲦϪⲞⲢ ⲈϨⲞⲦⲈⲢⲞⲒ ⲪⲎ ⲈⲦⲈ ⲚϮⲘⲠϢⲀ ⲀⲚ ⲈϪⲞⲂⲤⲦ ⲈϦⲢⲎⲒ ⲈϮⲞⲨⲰ ⲚⲞⲨⲘⲞⲨⲤⲈⲢ ⲚⲦⲈⲠⲈϤⲐⲰⲞⲨⲒ.
| او به مردم چنین می‌گفت: «به‌زودی شخصی خواهد آمد که از من خیلی بزرگتر است، به طوری که من حتی شایسته نیستم که خم شده بند کفشهایش را باز کنم. |
| من شما را با آب تعمید می‌دهم، ولی او شما را به روح‌القدس تعمید خواهد داد.» |
9 ⲑ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲀⲤϢⲰⲠⲒ ϦⲈⲚⲚⲒⲈϨⲞⲞⲨ ⲈⲦⲈⲘⲘⲀⲨ ⲀϤⲒ ⲚϪⲈⲒⲎⲤⲞⲨⲤ ⲈⲂⲞⲖ ϦⲈⲚⲚⲀⲌⲀⲢⲈⲐ ⲚⲦⲈϮⲄⲀⲖⲒⲖⲈⲀ ⲞⲨⲞϨ ⲀϤϬⲒⲰⲘⲤ ϦⲈⲚⲠⲒⲒⲞⲢⲆⲀⲚⲎ ⲤⲚⲦⲞⲦϤ ⲚⲒⲰⲀⲚⲚⲎⲤ
| یکی از همان روزها، عیسی از شهر ناصره، واقع در ایالت جلیل، نزد یحیی رفت و از او در رود اردن تعمید گرفت. |
10 ⲓ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲤⲀⲦⲞⲦϤ ⲈϤⲚⲎⲞⲨ ⲈⲠϢⲰⲒ ⲈⲂⲞⲖ ϦⲈⲚⲠⲒⲘⲰⲞⲨ ⲀϤⲚⲀⲨ ⲈⲚⲒⲪⲎⲞⲨⲒ ⲈⲀⲨⲪⲰϦ ⲞⲨⲞϨ ⲠⲒⲠⲚⲈⲨⲘⲀⲀϤⲒ ⲈϦⲢⲎⲒ ⲈϪⲰϤ ⲘⲪⲢⲎϮ ⲚⲞⲨϬⲢⲞⲘⲠⲒ
| هنگامی که عیسی از آب بیرون می‌آمد، دید که آسمان باز شد و روح‌القدس به شکل کبوتری فرود آمد و بر او قرار گرفت، |
| و ندایی از آسمان در رسید و گفت: «تو پسر عزیز من هستی که از تو بسیار خشنودم.» |
| بلافاصله پس از این رویداد، روح خدا، عیسی را به بیابان برد. |
13 ⲓ̅ⲅ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϤⲬⲎ ⲠⲈ ϨⲒ ⲠϢⲀϤⲈ ⲚⲘⲚⲈϨⲞⲞⲨ ⲚⲈⲘ ⲚⲈϪⲰⲢϨ ⲈϤⲈⲢⲠⲒⲢⲀⲌⲒⲚ ⲘⲘⲞϤ ⲚϪⲈⲠⲤⲀⲦⲀⲚⲀⲤ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϤⲬⲎ ⲠⲈ ⲚⲈⲘ ⲚⲒⲐⲎ ⲢⲒⲞⲚ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲒⲀⲄⲄⲈⲖⲞⲤ ⲚⲀⲨϢⲈⲘϢⲒ ⲘⲘⲞϤ.
| او در آنجا چهل روز تنها ماند. فقط حیوانات وحشی با او بودند. در این مدت شیطان او را وسوسه می‌کرد، اما فرشتگان از او مراقبت می‌نمودند. |
| مدتی بعد، پس از آنکه یحیی به دستور هیرودیس پادشاه، زندانی شد، عیسی به جلیل آمد تا پیام خدا را به مردم برساند. |
15 ⲓ̅ⲉ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲈϤϪⲰ ⲘⲘⲞⲤ ϪⲈ ⲀϤϪⲰⲔ ⲈⲂⲞⲖ ⲚϪⲈⲠⲒⲤⲎⲞⲨ ⲞⲨⲞϨ ⲀⲤϦⲰⲚⲦ ⲚϪⲈϮⲘⲈⲦⲞⲨⲢⲞ ⲚⲦⲈⲪⲚⲞⲨϮ ⲀⲢⲒⲘⲈⲦⲀⲚⲞⲒⲚ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϨϮ ⲈⲠⲒⲈⲨⲀⲄⲄⲖⲒⲞⲚ.
| او فرمود: «زمان موعود فرا رسیده است و ملکوت خدا نزدیک شده است. پس، از گناهان خود توبه کنید و به این خبر خوش ایمان بیاورید.» |
16 ⲓ̅ⲋ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲈⲦⲀϤⲤⲒⲚⲒ ⲈⲂⲞⲖ ϨⲀ ⲪⲒⲞⲘ ⲚⲦⲈϮⲄⲀⲖⲒⲖⲈⲀ ⲀϤⲚⲀⲨ ⲈⲤⲒⲘⲰⲚ ⲚⲈⲘ ⲀⲚⲆⲢⲈⲀⲤ ⲠⲤⲞⲚ ⲚⲤⲒⲘⲰⲚ ⲈⲨϨⲒ ϢⲚⲈ ⲚⲤⲒϮ ⲈⲪⲒⲞⲘ ϪⲈ ⲞⲨⲎⲒ ⲄⲀⲢ ⲚⲈϨⲀⲚⲞⲨⲞϨⲒ ⲚⲈ.
| روزی عیسی در کنارۀ دریاچهٔ جلیل قدم می‌زد که شمعون و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا می‌انداختند، زیرا شغل هر دو ماهیگیری بود. |
| عیسی ایشان را فرا خوانده، گفت: «به دنبال من بیایید و من به شما نشان خواهم داد که چگونه انسان‌ها را برای خدا صید کنید.» |
| ایشان نیز بی‌درنگ تورهای خود را بر زمین گذاشتند و به دنبال او به راه افتادند. |
19 ⲓ̅ⲑ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲈⲦⲀϤⲤⲒⲚⲒ ⲈⲦϨⲎ ⲚⲔⲈⲔⲞⲨϪⲒ ⲀϤⲚⲀⲨ ⲈⲒⲀⲔⲰⲂⲞⲤ ⲠϢⲎⲢⲒ ⲚⲌⲈⲂⲈⲆⲈⲞⲤ ⲚⲈⲘ ⲒⲰⲀⲚⲚⲎⲤ ⲠⲈϤⲤⲞⲚ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲐⲰⲞⲨ ϨⲰⲞⲨ ⲈⲨϨⲒ ⲠⲒϪⲞⲒ ⲈⲨⲤⲞⲂϮ ⲚⲚⲞⲨϢⲚⲎⲞⲨ
| قدری جلوتر از آنجا، یعقوب و یوحنا، پسران زبدی را دید که در قایق، تورهای ماهیگیری خود را تعمیر می‌کردند. |
20 ⲕ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲤⲀⲦⲞⲦϤ ⲀϤⲘⲞⲨϮ ⲈⲢⲰⲞⲨ ⲞⲨⲞϨ ⲀⲨⲬⲀ ⲠⲞⲨⲒⲰⲦ ⲚⲤⲰⲞⲨ ⲌⲈⲂⲈⲆⲈⲞⲤ ϨⲒ ⲠⲒϪⲞⲒ ⲚⲈⲘ ⲚⲒⲘⲒⲤⲐⲰⲦⲎⲤ ⲀⲨϢⲈⲚ ⲰⲞⲨ ⲀⲨⲘⲞϢⲒ ⲚⲤⲰϤ
| ایشان را نیز دعوت کرد تا پیروی‌اش کنند، و ایشان بی‌درنگ پدر خود زبدی را با کارگران گذاشتند و به دنبال او به راه افتادند. |
| سپس همگی وارد شهر کَفَرناحوم شدند، و صبح روز شَبّات به کنیسه رفتند. در آنجا عیسی پیغام خدا را برای مردم بیان فرمود. |
22 ⲕ̅ⲃ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀⲨⲈⲢϢⲪⲎⲢⲒ ⲈϪⲈⲚ ⲦⲈϤⲤⲂⲰ ⲚⲀϤϮⲤⲂⲰ ⲄⲀⲢ ⲚⲰⲞⲨ ⲠⲈ ϨⲰⲤ ⲈⲢⲈ ⲠⲈϤⲈⲢϢⲒϢⲒ ⲚⲦⲞⲦϤ ⲞⲨⲞϨ ⲘⲪⲢⲎϮ ⲀⲚ ⲚⲚⲒⲤⲀϦ
| مردم از تعلیم او شگفت‌زده شدند، زیرا با قدرت و اقتدار به ایشان تعلیم می‌داد، نه مانند علمای دین. |
| در آن کنیسه مردی بود که روح پلید داشت. او با دیدن عیسی ناگهان فریاد برآورد: |
24 ⲕ̅ⲇ̅ ⲈϤϪⲰ ⲘⲘⲞⲤ ϪⲈ ⲀϦⲞⲔ ⲚⲈⲘⲀⲚ ⲒⲎⲤⲞⲨⲤ ⲠⲒⲢⲈⲘⲚⲀⲌⲀⲢⲈⲐ ⲈⲦⲀⲔⲒ ⲈⲦⲀⲔⲞⲚ ⲦⲈⲚⲤⲰⲞⲨⲚ ⲘⲘⲞⲔ ϪⲈ ⲚⲐⲞⲔ ⲚⲒⲘ ⲠⲒⲀⲄⲒⲞⲤ ⲚⲦⲈⲪⲚⲞⲨϮ.
| «ای عیسای ناصری، چرا ما را آسوده نمی‌گذاری؟ آیا آمده‌ای ما را هلاک سازی؟ تو را می‌شناسم. تو قدّوس خدا هستی!» |
| عیسی به آن روح پلید اجازه نداد بیش از این چیزی بگوید، و به او دستور داده، گفت: «ساکت باش! از این مرد بیرون بیا!» |
| همان دم، روح پلید او را به زمین زد، نعره‌ای برآورد و از جسم او خارج شد. |
27 ⲕ̅ⲍ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲀⲨⲈⲢϨⲞϮ ⲦⲎⲢⲞⲨ ϨⲰⲤⲦⲈ ⲚⲦⲞⲨⲔⲰϮ ⲚⲈⲘ ⲚⲞⲨⲈⲢⲎⲞⲨ ⲈϤϪⲰ ⲘⲘⲞⲤ ϪⲈ ⲞⲨ ⲠⲈ ⲪⲀⲒ ⲞⲨⲤⲂⲰ ⲘⲂⲈⲢⲒ ⲠⲈ ϪⲈ ϦⲈⲚⲞⲨⲈⲢϢⲒϢⲒ ϤⲞⲨⲀϨⲤⲀϨⲚⲒ ⲚⲚⲒⲠⲚⲈⲨⲘⲀⲚⲀⲔⲀⲐⲀⲢⲦⲞⲚ ⲤⲈⲤⲰⲦⲈⲘ ⲚⲀϤ
| حیرت همهٔ حاضرین را فرو گرفت؛ ایشان با هیجان به یکدیگر می‌گفتند: «این دیگر چه نوع تعلیم جدیدی است؟ کلام او به قدری قدرت دارد که حتی ارواح پلید نیز از او فرمان می‌برند!» |
| طولی نکشید که خبر کارهای عیسی در سراسر ایالت جلیل پیچید. |
29 ⲕ̅ⲑ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲤⲀⲦⲞⲦⲞⲨ ⲈⲦⲀⲨⲒ ⲈⲂⲞⲖ ϦⲈⲚϮⲤⲨⲚⲀⲄⲰⲄⲎ ⲀⲨⲒ ⲈϦⲞⲨⲚ ⲈⲠⲎⲒ ⲚⲤⲒⲘⲰⲚ ⲚⲈⲘ ⲀⲚⲆⲢⲈⲀⲤ ⲈⲢⲈ ⲒⲀⲔⲰⲂⲞⲤ ⲚⲈⲘ ⲒⲰⲀⲚⲚⲎⲤ ⲚⲈⲘⲰⲞⲨ
| عیسی از کنیسه بیرون آمد، و بی‌درنگ به اتفاق یعقوب و یوحنا به خانهٔ شمعون و آندریاس رفت. |
| وقتی به خانه رسیدند، دیدند که مادر زن شمعون تب کرده و خوابیده است؛ فوری به عیسی خبر دادند. |
| عیسی به بالین او رفت، دستش را گرفت و او را برخیزاند. همان لحظه تبش قطع شد و برخاست و مشغول پذیرایی گردید. |
32 ⲗ̅ⲃ̅ ⲈⲦⲀ ⲢⲞⲨϨⲒ ⲆⲈ ϢⲰⲠⲒ ϨⲞⲦⲈ ⲈⲦⲀ ⲪⲢⲎ ϨⲰⲦⲠ ⲀⲨⲒⲚⲒ ⲚⲀϤ ⲚⲞⲨⲞⲚ ⲚⲒⲂⲈⲚ ⲈⲦⲦϨⲈⲘⲔⲎ ⲞⲨⲦ ⲚⲈⲘ ⲚⲎ ⲈⲦⲈ ⲚⲒⲆⲈⲘⲰⲚ ⲚⲈⲘⲰⲞⲨ
| شامگاهان، پس از غروب آفتاب، مردم بیماران و دیوزدگان را نزد عیسی آوردند. |
| تمام اهالی شهر نیز برای تماشا جلوی در خانه جمع شده بودند. |
34 ⲗ̅ⲇ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲀϤⲈⲢⲪⲀϦⲢⲒ ⲈⲞⲨⲘⲎϢ ⲈⲨⲦϨⲈⲘⲔⲎ ⲞⲨⲦ ϦⲈⲚⲞⲨⲘⲎϢ ⲚⲢⲎϮ ⲚϢⲰⲚⲒ ⲞⲨⲞϨ ⲀϤϨⲒ ⲞⲨⲘⲎϢ ⲚⲆⲈⲘⲰⲚ ⲈⲂⲞⲖ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀϤⲬⲰ ⲚⲚⲒⲆⲈⲘⲰⲚ ⲈⲤⲀϪⲒ ⲀⲚ ⲠⲈ ϪⲈ ⲞⲨⲎⲒ ⲄⲀⲢ ⲚⲀⲨⲤⲰⲞⲨⲚ ⲘⲘⲞϤ ⲀⲚ ⲠⲈ ϪⲈ ⲠⲬⲢⲒⲤⲦⲞⲤ ⲠⲈ
| عیسی بسیاری را که به بیماریهای گوناگون دچار بودند، شفا بخشید و روحهای پلید بسیاری را از دیوزدگان بیرون کرد، اما به روحهای پلید اجازه نداد چیزی بگویند زیرا او را می‌شناختند. |
| صبح روز بعد، وقتی هنوز هوا تاریک بود، عیسی برخاست و تنها به جای خلوتی رفت تا در آنجا دعا کند. |
| کمی بعد شمعون با سایرین به جستجوی او رفتند. |
| وقتی او را یافتند، گفتند: «همه به دنبال شما می‌گردند.» |
38 ⲗ̅ⲏ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲠⲈϪⲀϤ ⲚⲰⲞⲨ ϪⲈ ⲘⲀⲢⲞⲚ ⲈⲔⲈⲘⲀ ⲈⲚⲒⲔⲰⲘⲞⲠⲞⲖⲒⲤ ⲈⲦϦⲈⲚⲦ ⲈⲢⲞⲚ ϨⲒⲚⲀ ⲚⲦⲈⲚϨⲒⲰⲒϢ ⲘⲘⲀⲨ ϨⲰϤ ⲈⲦⲀⲒⲒ ⲄⲀⲢ ⲈⲠⲀⲒϨⲰⲂ.
| ولی عیسی در جواب ایشان فرمود: «باید به شهرهای دیگر هم بروم، تا به اهالی آنجا نیز پیغامم را برسانم، چون به خاطر همین آمده‌ام.» |
| پس در تمام ایالت جلیل سفر کرد و در کنیسه‌ها به تعلیم و راهنمایی مردم پرداخت و ارواح پلید را از دیوانه‌ها بیرون کرد. |
40 ⲙ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲀϤⲒ ϨⲀⲢⲞϤ ⲚϪⲈⲞⲨⲔⲀⲔⲤⲈϨⲦ ⲈϤϮϨⲞ ⲈⲢⲞϤ ⲞⲨⲞϨ ⲈϤϨⲒⲞⲨⲒ ⲘⲘⲞϤ ⲈϪⲈⲚ ⲚⲈϤⲔⲈⲖⲒ ⲈϤϪⲰ ⲘⲘⲞⲤ ϪⲈ ⲈϢⲰⲠ ⲚⲦⲈⲔⲞⲨⲰϢ ⲞⲨⲞⲚ ϢϪⲞⲘ ⲘⲘⲞⲔ ⲈⲦⲞⲨⲂⲞⲒ
| روزی یک جذامی آمده، نزد عیسی زانو زد و التماس‌کنان گفت: «اگر بخواهی، می‌توانی مرا شفا ببخشی و پاک سازی.» |
| عیسی دلش برای او سوخت، پس دست بر او گذاشته، فرمود: «البته که می‌خواهم؛ شفا بیاب!» |
| همان لحظه جذام او برطرف شد و شفا یافت. |
| هنگامی که عیسی او را مرخص می‌نمود، با تأکید زیاد به او فرمود: |
44 ⲙ̅ⲇ̅ ⲞⲨⲞϨ ⲠⲈϪⲀϤ ⲚⲀϤ ϪⲈ ⲀⲚⲀⲨ ⲘⲠⲈⲢⲦⲀⲘⲈ ϨⲖⲒ ⲀⲖⲖⲀ ⲘⲀϢⲈ ⲚⲀⲔ ⲘⲀⲦⲀⲘⲈ ⲠⲒⲞⲨⲎⲂ ⲈⲢⲞⲔ ⲞⲨⲞϨ ⲀⲚⲒⲞⲨⲒ ⲘⲠⲒⲆⲰⲢⲞⲚ ⲈϦⲞⲨⲚ ⲈϪⲈⲚ ⲠⲈⲔⲦⲞⲨⲂⲞ ⲪⲎ ⲈⲦⲀ ⲘⲰⲨⲤⲎⲤ ⲞⲨⲀϨⲤⲀϨⲚⲒ ⲘⲘⲞϤ ⲈⲨⲘⲈⲦⲘⲈⲐⲢⲈ ⲚⲰⲞⲨ.
| «مواظب باش که در این باره چیزی به کسی نگویی؛ بلکه نزد کاهن برو تا تو را معاینه کند. آنچه را هم که موسی برای جذامی‌های شفا یافته تعیین کرده، با خودت ببر تا به همه ثابت شود که شفا یافته‌ای.» |
45 ⲙ̅ⲉ̅ ⲚⲐⲞϤ ⲆⲈ ⲈⲦⲀϤⲒ ⲈⲂⲞⲖ ⲀϤⲈⲢϨⲎⲦⲤ ⲚϨⲒⲰⲒϢ ⲚⲞⲨⲘⲎϢ ⲞⲨⲞϨ ⲈⲤⲈⲢ ⲠⲈϤⲤⲀϪⲒ ⲈⲂⲞⲖ ϨⲰⲤⲦⲈ ⲚⲦⲈϤϢⲦⲈⲘϢϪⲈⲘϪⲞⲘ ⲈⲒ ⲈϦⲞⲨⲚ ⲈⲂⲀⲔⲒ ⲚⲞⲨⲰⲚϨ ⲀⲖⲖⲀ ⲚⲀϤϢⲞⲠ ⲠⲈ ϦⲈⲚϨⲀⲚⲘⲰⲒⲦ ⲚϢⲀϤⲈ ⲞⲨⲞϨ ⲚⲀⲨⲚⲎⲞⲨ ϨⲀⲢⲞϤ ⲈⲂⲞⲖ ϦⲈⲚⲘⲀⲒ ⲚⲒⲂⲈⲚ.
| اما او همان‌طور که می‌رفت، فریاد می‌زد که شفا یافته است. در نتیجه، مردم دور عیسی جمع شدند، به طوری که از آن به بعد دیگر نتوانست آزادانه وارد شهری شود. او مجبور بود پس از آن در جاهای دورافتادۀ بیرون شهر بماند، ولی مردم از همه جا نزد او می‌شتافتند. |
