ای پسرم، اگر برای همسایه خود ضامن شده، و به جهت شخص بیگانه دست داده باشی، | ۱ 1 |
يَا ٱبْنِي، إِنْ ضَمِنْتَ صَاحِبَكَ، إِنْ صَفَّقْتَ كَفَّكَ لِغَرِيبٍ، | ١ |
و از سخنان دهان خود در دام افتاده، و ازسخنان دهانت گرفتار شده باشی، | ۲ 2 |
إِنْ عَلِقْتَ فِي كَلَامِ فَمِكَ، إِنْ أُخِذْتَ بِكَلَامِ فِيكَ، | ٢ |
پسای پسرمن، این را بکن و خویشتن را رهایی ده چونکه بهدست همسایه ات افتادهای. برو و خویشتن رافروتن ساز و از همسایه خود التماس نما. | ۳ 3 |
إِذًا فَٱفْعَلْ هَذَا يَا ٱبْنِي، وَنَجِّ نَفْسَكَ إِذَا صِرْتَ فِي يَدِ صَاحِبِكَ، ٱذْهَبْ تَرَامَ وَأَلِحَّ عَلَى صَاحِبِكَ. | ٣ |
خواب را به چشمان خود راه مده، و نه پینکی رابه مژگان خویش. | ۴ 4 |
لَا تُعْطِ عَيْنَيْكَ نَوْمًا، وَلَا أَجْفَانَكَ نُعَاسًا. | ٤ |
مثل آهو خویشتن را از کمندو مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن. | ۵ 5 |
نَجِّ نَفْسَكَ كَٱلظَّبْيِ مِنَ ٱلْيَدِ، كَٱلْعُصْفُورِ مِنْ يَدِ ٱلصَّيَّادِ. | ٥ |
ای شخص کاهل نزد مورچه برو، و درراههای او تامل کن و حکمت را بیاموز، | ۶ 6 |
اِذْهَبْ إِلَى ٱلنَّمْلَةِ أَيُّهَا ٱلْكَسْلَانُ. تَأَمَّلْ طُرُقَهَا وَكُنْ حَكِيمًا. | ٦ |
که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی. | ۷ 7 |
ٱلَّتِي لَيْسَ لَهَا قَائِدٌ أَوْ عَرِيفٌ أَوْ مُتَسَلِّطٌ، | ٧ |
اماخوراک خود را تابستان مهیا میسازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع میکند. | ۸ 8 |
وَتُعِدُّ فِي ٱلصَّيْفِ طَعَامَهَا، وَتَجْمَعُ فِي ٱلْحَصَادِ أُكْلَهَا. | ٨ |
ای کاهل، تا به چند خواهی خوابید و از خواب خودکی خواهی برخاست؟ | ۹ 9 |
إِلَى مَتَى تَنَامُ أَيُّهَا ٱلْكَسْلَانُ؟ مَتَى تَنْهَضُ مِنْ نَوْمِكَ؟ | ٩ |
اندکی خفت و اندکی خواب، و اندکی بر هم نهادن دستها به جهت خواب. | ۱۰ 10 |
قَلِيلُ نَوْمٍ بَعْدُ قَلِيلُ نُعَاسٍ، وَطَيُّ ٱلْيَدَيْنِ قَلِيلًا لِلرُّقُودِ، | ١٠ |
پس فقر مثل راهزن بر تو خواهد آمد، و نیازمندی بر تو مانند مرد مسلح. | ۱۱ 11 |
فَيَأْتِي فَقْرُكَ كَسَاعٍ وَعَوَزُكَ كَغَازٍ. | ١١ |
مرد لئیم و مرد زشت خوی، با اعوجاج دهان رفتار میکند. | ۱۲ 12 |
اَلرَّجُلُ ٱللَّئِيمُ، ٱلرَّجُلُ ٱلْأَثِيمُ يَسْعَى بِٱعْوِجَاجِ ٱلْفَمِ. | ١٢ |
با چشمان خود غمزه میزند و با پایهای خویش حرف میزند. باانگشتهای خویش اشاره میکند. | ۱۳ 13 |
يَغْمِزُ بِعَيْنَيْهِ. يَقُولُ بِرِجْلِهِ. يُشِيرُ بِأَصَابِعِهِ. | ١٣ |
در دلش دروغها است و پیوسته شرارت را اختراع میکند. نزاعها را میپاشد. | ۱۴ 14 |
فِي قَلْبِهِ أَكَاذِيبُ. يَخْتَرِعُ ٱلشَّرَّ فِي كُلِّ حِينٍ. يَزْرَعُ خُصُومَاتٍ. | ١٤ |
بنابراین مصیبت بر او ناگهان خواهد آمد. در لحظهای منکسر خواهد شد وشفا نخواهد یافت. | ۱۵ 15 |
لِأَجْلِ ذَلِكَ بَغْتَةً تُفَاجِئُهُ بَلِيَّتُهُ. فِي لَحْظَةٍ يَنْكَسِرُ وَلَا شِفَاءَ. | ١٥ |
شش چیز است که خداوند از آنها نفرت دارد، بلکه هفت چیز که نزد جان وی مکروه است. | ۱۶ 16 |
هَذِهِ ٱلسِّتَّةُ يُبْغِضُهَا ٱلرَّبُّ، وَسَبْعَةٌ هِيَ مَكْرَهَةُ نَفْسِهِ: | ١٦ |
چشمان متکبر و زبان دروغگو، ودستهایی که خون بیگناه را میریزد. | ۱۷ 17 |
عُيُونٌ مُتَعَالِيَةٌ، لِسَانٌ كَاذِبٌ، أَيْدٍ سَافِكَةٌ دَمًا بَرِيئًا، | ١٧ |
دلی که تدابیر فاسد را اختراع میکند. پایهایی که درزیان کاری تیزرو میباشند. | ۱۸ 18 |
قَلْبٌ يُنْشِئُ أَفْكَارًا رَدِيئَةً، أَرْجُلٌ سَرِيعَةُ ٱلْجَرَيَانِ إِلَى ٱلسُّوءِ، | ١٨ |
شاهد دروغگو که به کذب متکلم شود. و کسیکه در میان برادران نزاعها بپاشد. | ۱۹ 19 |
شَاهِدُ زُورٍ يَفُوهُ بِٱلْأَكَاذِيبِ، وَزَارِعُ خُصُومَاتٍ بَيْنَ إِخْوَةٍ. | ١٩ |
ای پسر من اوامر پدر خود را نگاه دار وتعلیم مادر خویش را ترک منما. | ۲۰ 20 |
يَا ٱبْنِي، ٱحْفَظْ وَصَايَا أَبِيكَ وَلَا تَتْرُكْ شَرِيعَةَ أُمِّكَ. | ٢٠ |
آنها را بر دل خود دائم ببند، و آنها را بر گردن خویش بیاویز. | ۲۱ 21 |
اُرْبُطْهَا عَلَى قَلْبِكَ دَائِمًا. قَلِّدْ بِهَا عُنُقَكَ. | ٢١ |
حینی که به راه میروی تو را هدایت خواهد نمود، و حینی که میخوابی بر تو دیده بانی خواهد کرد، و وقتی که بیدار شوی با تو مکالمه خواهد نمود. | ۲۲ 22 |
إِذَا ذَهَبْتَ تَهْدِيكَ. إِذَا نِمْتَ تَحْرُسُكَ، وَإِذَا ٱسْتَيْقَظْتَ فَهِيَ تُحَدِّثُكَ. | ٢٢ |
زیرا که احکام (ایشان ) چراغ وتعلیم (ایشان ) نور است، و توبیخ تدبیرآمیز طریق حیاتاست. | ۲۳ 23 |
لِأَنَّ ٱلْوَصِيَّةَ مِصْبَاحٌ، وَٱلشَّرِيعَةَ نُورٌ، وَتَوْبِيخَاتِ ٱلْأَدَبِ طَرِيقُ ٱلْحَيَاةِ. | ٢٣ |
تا تو را از زن خبیثه نگاه دارد، و ازچاپلوسی زبان زن بیگانه. | ۲۴ 24 |
لِحِفْظِكَ مِنَ ٱلْمَرْأَةِ ٱلشِّرِّيرَةِ، مِنْ مَلَقِ لِسَانِ ٱلْأَجْنَبِيَّةِ. | ٢٤ |
در دلت مشتاق جمال وی مباش، و از پلکهایش فریفته مشو، | ۲۵ 25 |
لَا تَشْتَهِيَنَّ جَمَالَهَا بِقَلْبِكَ، وَلَا تَأْخُذْكَ بِهُدُبِهَا. | ٢٥ |
زیرا که بهسبب زن زانیه، شخص برای یک قرص نان محتاج میشود، و زن مرد دیگر، جان گرانبها را صید میکند. | ۲۶ 26 |
لِأَنَّهُ بِسَبَبِ ٱمْرَأَةٍ زَانِيَةٍ يَفْتَقِرُ ٱلْمَرْءُ إِلَى رَغِيفِ خُبْزٍ، وَٱمْرَأَةُ رَجُلٍ آخَرَ تَقْتَنِصُ ٱلنَّفْسَ ٱلْكَرِيمَةَ. | ٢٦ |
آیا کسی آتش را درآغوش خود بگیرد و جامهاش سوخته نشود؟ | ۲۷ 27 |
أَيَأْخُذُ إِنْسَانٌ نَارًا فِي حِضْنِهِ وَلَا تَحْتَرِقُ ثِيَابُهُ؟ | ٢٧ |
یا کسی بر اخگرهای سوزنده راه رود وپایهایش سوخته نگردد؟ | ۲۸ 28 |
أَوَ يَمْشِي إِنْسَانٌ عَلَى ٱلْجَمْرِ وَلَا تَكْتَوِي رِجْلَاهُ؟ | ٢٨ |
همچنین است کسیکه نزد زن همسایه خویش داخل شود، زیرا هرکه او را لمس نماید بیگناه نخواهد ماند. | ۲۹ 29 |
هَكَذَا مَنْ يَدْخُلُ عَلَى ٱمْرَأَةِ صَاحِبِهِ. كُلُّ مَنْ يَمَسُّهَا لَا يَكُونُ بَرِيئًا. | ٢٩ |
دزد را اهانت نمی کنند اگر دزدی کند تاجان خود را سیر نماید وقتی که گرسنه باشد. | ۳۰ 30 |
لَا يَسْتَخِفُّونَ بِٱلسَّارِقِ وَلَوْ سَرِقَ لِيُشْبِعَ نَفْسَهُ وَهُوَ جَوْعَانٌ. | ٣٠ |
لیکن اگر گرفته شود، هفت چندان رد خواهدنمود و تمامی اموال خانه خود را خواهد داد. | ۳۱ 31 |
إِنْ وُجِدَ يَرُدُّ سَبْعَةَ أَضْعَافٍ، وَيُعْطِي كُلَّ قِنْيَةِ بَيْتِهِ. | ٣١ |
اما کسیکه با زنی زنا کند، ناقص العقل است وهرکه چنین عمل نماید، جان خود را هلاک خواهد ساخت. | ۳۲ 32 |
أَمَّا ٱلزَّانِي بِٱمْرَأَةٍ فَعَدِيمُ ٱلْعَقْلِ. ٱلْمُهْلِكُ نَفْسَهُ هُوَ يَفْعَلُهُ. | ٣٢ |
او ضرب و رسوایی خواهدیافت، و ننگ او محو نخواهد شد. | ۳۳ 33 |
ضَرْبًا وَخِزْيًا يَجِدُ، وَعَارُهُ لَا يُمْحَى. | ٣٣ |
زیرا که غیرت، شدت خشم مرد است و در روز انتقام، شفقت نخواهد نمود. | ۳۴ 34 |
لِأَنَّ ٱلْغَيْرَةَ هِيَ حَمِيَّةُ ٱلرَّجُلِ، فَلَا يُشْفِقُ فِي يَوْمِ ٱلِٱنْتِقَامِ. | ٣٤ |
بر هیچ کفارهای نظرنخواهد کرد و هرچند عطایا را زیاده کنی، قبول نخواهد نمود. | ۳۵ 35 |
لَا يَنْظُرُ إِلَى فِدْيَةٍ مَّا، وَلَا يَرْضَى وَلَوْ أَكْثَرْتَ ٱلرَّشْوَةَ. | ٣٥ |